الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : هر کس هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد ، بر خدا لازم می شود که گناهان او را بیامرزد ، در همان روز یا همان شب بحار الانوار 94/ 69 – داستان های صلوات ص 12

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : هر کس هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد ، بر خدا لازم می شود که گناهان او را بیامرزد ، در همان روز یا همان شب بحار الانوار 94/ 69 – داستان های صلوات ص 12

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : در معراج ، ملکی را دیدم که هزار هزار دست دارد( یعنی یک میلیون ) و هر دستی هزار هزار انگشت دارد و هر انگشتی هزار هزار بند دارد . آن ملک گفت : من حساب دانه های قطرات باران را می دانم که چند تا در صحرا و چند دانه در دریا می بارد. تعداد قطرات باران را از ابتدای خلقت تا حال را می دانم ، ولی حسابی است که من از محاسبه آن عاجزم . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چیست؟ عرض کرد: هرگاه جماعتی از امت تو با هم باشند و با هم بر تو صلوات بفرستند ، من از محاسبه ثواب صلوات عاجزم


على و خلافت على علیه السلام و عباس و هاشمیان از نخستین لحظه بیعت ابوبکر را رد کردند و در خانه فاطمه علیهاالسلام بعنوان مخالفت به بسط نشستند.ابوسفیان سعى کرد که از آب گل آلود صید کند. در تاریخ طبرى آمده است «هنگامى که مردم بر بیعت ابوبکر فراهم آمدند، ابوسفیان گفت: چرا این امر براى کوچکترین بخش از قریش باشد، پس به راه افتاد در حالى که مى گفت: به خدا که من گرد و غبارى را مى بینم که آن را خاموش نمى کند به جز خون یا خاندان عبد مناف! ابوبکر کجاى کار شماست اى دو مستضعف، اى على و اى عباس. سپس گفت: اى ابوالحسن، دست خود را بگشاى تا با تو بیعت کنم به خدا اگر بخواهى، شهر را بر ضد او پر از سواره و پیاده مى سازم»___________________________________طبرى ج 3 ص 209.

 اما على علیه السلام پیشنهادش را رد کرد زیرا که از اهداف ابوسفیان و بنى امیه، که دشمنان اسلام بودند، آگاه بود. پس به او گفت: «به خدا که تو مدت ها براى اسلام بدى را مى خواستى. ما نیازى به دلسوزى تو نداریم»___________________________________طبرى ج 3 ص 209.

اما ابوسفیان پس از آنکه ابوبکر، فرزندش یزید را به امارت فرستاد، و منصبى داد آرام گرفت___________________________________طبرى ج 3 ص 209.

امام على علیه السلام مى دانست که امت اسلام بر سر دو راهى قرار گرفته و مردام گرفتار هواها گشته و هر تلاشى براى تصحیح انحراف از طریق جنگ مسلحانه، خطرى بر کل وجود اسلام بشمار مى رود که على علیه السلام از آن محافظت مى نمودو بر آن امین بود.اهل بیت علیهم السلام بیان کرده اند که چرا على علیه السلام با شمشیر به مخالفت با خلفاء برنخاست. امام صادق علیه السلام در جواب سوالى که یکى از یاران آن حضرت پرسید: آیا چه چیزى امیرالمومنین را بازداشت از اینکه مردم را به سوى خود فراخواند و شمشیر خود را در برابر کسى که حقش را غصب کرد، از غلاف بیرون کشد؟ گفت: «از این ترسید که مرتد شوند و اشهد ان محمدا رسول اللَّه نگویند».تاریخ مخالفت آن حضرت را با آنچه در جریان بود به ما اعلام مى کند، زیرا که ما نقش سیاسى عمده اى براى حضرت على علیه السلام در روزگار خلفاء از قبیل وفادارى و غیره، نمى شناسیم و خبرى در مورد وى در همه جنگ هاى پس از رحلت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله نداریم. در حالى که موضع گیریهاى جهادى آن حضرت در زمان حیات پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مشهور است.هنگامى که عبدالرحمن بن عوف در شوراى شش نفره از او خواست تا به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل کند، آخرین مورد را رد کرد که این امر، مطابقت سیره شیخین، «ابوبکر و عمر» را با سیره پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مورد شک و تردید قرار مى دهد و اگر معتقد به مطابقت آن با سیره پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود پس علت رد کردن آن چه بوده است؟امام على علیه السلام بارها حق خود را در خلافت و منحصر بودن امامت در اهل بیت نبوت علیهم السلام مورد تاکید قرار داده و گفته است: «کجایند آنان که ادعا نمودند که آنها به جاى ما راسخون فى العلم هستند، آن هم به دروغ و تعدى بر ما که خداوند ما را رفعت داده و آنان را فروگذاشته و به ما عطا نموده و آنها را محرومشان ساخته و ما را داخل نموده و آنها را خارجشان ساخته است. به وسیله ما هدایت خواسته مى شود و گمراهى دور مى گردد. ائمه از قریش هستند که در این شاخه از بنى هاشم قرار داده شده اند و براى کسى جز آنان شایسته نیست و ولایت غیر از آنان درست نمى باشد»___________________________________نهج البلاغه، تصحیح صبحى صالح ص 201.

در سخن دیگرى از آن حضرت است که مى گوید: «اما استبداد بر ما در این مقام که ما به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در نسب بالاتر و نزدیک تریم، تبعیضى بود که روحیه گروهى بر آن بخل ورزیدند و دلهاى عده اى دیگر به آن سخاوتمندى نشان دادند. اما حکم از آن خداوند است و روز قیامت بازگشت به سوى اوست»___________________________________نهج البلاغه، تصحیح صبحى صالح ص 231.

آن حضرت علیه السلام در مورد اهل بیت نیز مى گوید: «آنان جایگاه راز و بازگشت امر و گنجینه علم و پناهگاه حکم و غارهاى کتاب ها و کوه هاى دین او هستند که کژى پشت دین را به آنان راست نمود و لرزه اندامش را به آنها دور ساخت... در این امت، کسى با آل محمد صلى اللَّه علیه و آله مقایسه نشود و از آنان که نعمتش بر آنان جارى گردیده، کسى با آنها برابر نمى گردد. آنان اساس دین و ستون یقین هستند، آنچه گران بار است به سوى آنان روى مى آورد و آنکه در راه است به آنها مى پیوندد، ویژگى هاى ولایت براى آنهاست و وصیت و میراث، براى آنان مى باشد»___________________________________نهج البلاغه، تصحیح صبحى صالح ص 47.

در همان منبع نیز، گفتار آن حضرت آمده است که: «ما درخت نبوت و محل فرود رسالت و جایگاه رفت و آمد فرشتگان و معادن علم و سرچشمه هاى حلم هستیم. یارى کننده و دوستدار ما در انتظار رحمت است و دشمن ما منتظر یورش»___________________________________نهج البلاغه، تصحیح صبحى صالح ص 162- 163.

یکى از علماى مدعى دوستى اهل بیت علیهم السلام با بعضى از برادران ما گفتگویى داشت. به آنان گفت: «على ولایتى داشت که خداى سبحانه و تعالى به وى عطا نموده و اگر خلافت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله براى وى بود، با دعاى آن حضرت، مى توانست بر آن دست یابد و کسى نمى توانست که جاى وى را اشغال کند».واضح است که این گفتار ضعیفى که سستى آن آشکار است نمى تواند وسیله اى باشد که با آن، مساله کودتا بر ضد على علیه السلام را نفى کنیم.زیرا که این امر را به سوالهاى متعددى مى کشاند از جمله اینکه چگونه پیامبران گذشته را سر بریدند در حالى که آنان بى هیچ تردیدى اولیاء اللَّه بودند و اینکه چگونه برترین و کامل ترین آنان را که حبیب پروردگار عالمیان است یعنى حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله را اذیت و آزار رساندند. و چرا در روز احد دندانهاى آن حضرت شکسته مى شود و سپاه پاى به فرار مى گذارد، آیا آن حضرت نمى توانست که با دعائى همه مشرکان را فرارى دهد.در واقع انبیاء و اولیاء براى هدایت بدون اجبار مردم آمده بودند. اما معجزه و کرامت، براى اجبار بندگان براى حرکت در راه راست نبوده بلکه براى اتمام حجت و بیان حقیقت منزلت اولیاء در نزد خداى تعالى بوده است و اگر هر انحرافى با یک دخالت غیبى مواجه مى شد تا مردم به حق بازگردانده شوند، دیگر معنایى براى امتحان و مفهومى براى ثواب و عقاب وجود نمى داشت. خداى تعالى مى فرماید: (و لو شاء ربک لامن من فى الارض کلهم جمیعا افانت تکره الناس حتى یکونوا مومنین) یعنى: «اگر پروردگار تو مى خواست همه کسانى که روى زمین هستند، ایمان مى آوردند، آیا تو مردم را مجبور مى سازى که ایمان بیاورند»؟___________________________________سوره یونس، آیه: 99.

امام و خلیفه، به نص از سوى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شناخته مى شود و بر مردم است که به یارى وى ملتزم باشند همانگونه که کعبه با رفتن مردم به حج آن شناخته مى شود که به سوى آن مى آیند و خود آن، به سوى کسى نمى رود. در اسد الغابه از على علیه السلام آمده است که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرموده است: «تو بمنزله کعبه هستى، به سوى تو مى آیند و تو به سوى کسى نمى روى، پس اگر این قوم به سوى تو آمدند و آن را- یعنى خلافت را- به تو تحویل دادند، از آنان بپذیر، و اگر به سوى تو نیامدند به سوى آنان مرو تا اینکه آنان به سوى تو بیایند»___________________________________اسد الغابه فى معرفه الصحابه ج 4 ص 31 از ابن اثیر.

امیرمؤمنان على علیه السلام نظر خود را به اختصار در خطبه معروف شقشقیه___________________________________نهج البلاغه، خطبه سوم ص 48.

بیان مى کند آنجا که مى فرماید: «آرى، به خدا که فلان کس___________________________________ابوبکر. آن را چون پیراهنى بر خود پوشاند در حالى که مى دانست که محل من نسبت به آن، محل قطب است از آسیاب، که سیل از من روان شود و پرندگان به سوى من بالا نیایند، پس من در برابر آن پرده اى انداختم و از آن روى گرداندم و به این اندیشه بودم که یا با دستى شکسته اقدام کنم و یا اینکه بر تاریکى کورى (گمراهى خلق) صبر نمایم، که بزرگسال در آن به کهولت رسد و خردسال در آن پیر گردد و مومن در آن رنج کشد تا به دیدار پروردگار برسد!پس دیدم که صبر بر آن خردمندانه تر است، و صبر کردم در حالى که خارى در چشم و استخوانى در گلو داشتم و میراث خود را غارت شده مى دیدم، تا اینکه اولى به راهش رفت و آن را پس از خود به فلانى___________________________________عمر بن خطاب. واگذار نمود آنگاه قول اعشى را مثال آورد: شتان ما یومى على کورها و یوم حیان اخى جابریعنى: فرق است میان امروز من که بر کوهان و پالان شتر سوار و به رنج سفر گرفتارم، با روزى که ندیم حیان برادر جابر بودم (مقصود امام علیه السلام مقایسه میان گرفتارى آن روز خود با زمان حیات پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله بوده است. مترجم) و شگفت آنکه، در حالى که وى در زمان حیاتش آن را رد مى کرد، ناگهان، آن را بعد از خود به دیگرى مى سپارد آن دو، دو پستان آن خلافت را میان خود تقسیم نمودند پس آن را در جاى ناهموارى قرار داد که سخن در آن تند و همراه زخم زبان بود و دیدارش رنج آور و اشتباهش بسیار و عذرخواهیش بى شمار، پس هر که با وى بود همچون سوار بر شترى سرکش مى بود که اگر افسارش را محکم نگه مى داشت، بینى شتر پاره مى شد و اگر آن را رها مى نمود در پرتگاه هلاکت مى افتاد. سوگند به خدا که مردم گرفتار اشتباه شدند و به راه حق نرفتند و من در طول این مدت و در سختى این محنت صبر کردم تا اینکه او نیز به راه خود رفت و آن را در میان گروهى قرار داد که ادعا کرد من یکى از آنان بودم. خدایا از تو یارى مى طلبم در مورد شورائى که تشکیل شد، چه وقت همراه اولین شخص از آنها، در مورد من شک و تردیدى بود که اینک با این افراد، همسان قرار داده شوم! اما بهر حال در فراز و نشیب همراه آنان شدم، تا اینکه یکى از آنان به کینه خود توجه کرد و دیگرى به دامادش متمایل شد، همراه با دو نفر دیگرى که بردن نامشان زشت و اهانت آمیز است، تا اینکه نفر سوم قوم برخاست در حالتى که دو جانبش باد کرده بود میان موضع بیرون دادن و خوردنش، و خویشاوندانش همراه وى برخاستند و مال خدا را خوردند، همچنانکه شتران علف هاى بهارى را مى خورند تا اینکه ریسمان تابیده اش باز شد و رفتارش سبب قتلش گردید و پرى شکمش او را برانداخت.

بخشی از کتاب نور فاطمه

www.al-mobin.com

www.almobin.ir

تنفس
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۰۹ ۰ نظر

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ علیه السّلام 
از خطبه هاى آن حضرت است
بَعْدَ انْصِرافِهِ مِنْ صِفِّینَ 
پس از بازگشت از صفّین

اءَحْمَدُهُ اسْتِتْماما لِنِعْمَتِهِ، وَ اسْتِسْلاما لِعِزَّتِهِ، وَ اسْتِعْصاما مِنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ اءَسْتَعِینُهُ فاقَهً الى کِفایَتِهِ انَّهُ لا یَضِلُّ مَنْ هَداهُ. وَ لا یَئِلُ مَنْ عاداهُ وَ لا یَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ، فَانَّهُ اءَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اءَفْضَلُ ما خُزِنَ وَ اءَشْهَدُ اءَنْ لا الهَ الا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، شَهادَهً مُمْتَحَنا اخْلاصُها، مُعْتَقَدا مُصاصُهِّا، نَتَمَسَّکُ بِها اءَبَدا ما اءبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاوِیلِ ما یَلْقانا فِانَّها عَزِیمَهُ الایمانِ، وَ فاتِحَهُ الاحْسانِ وَ مَرْضاهُ الرّحمنِ، وَ مَدْحَرَهُ الشِّیْطانِ.
وَ اءَشْهَدُ اءَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اءَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ، وَ الْعِلْمِ المَاءثُورِ وَ الْکِتابِ الْمَسْطُورِ، وَ النُّورِ السّاطِعِ، وَ الضِّیاءِ اللامِعِ، وَ الْاءَمْرِ الصّادِعِ. اِزاحَهً لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجا بِالبَیِّناتِ، وَ تَحْذِیرا بِالْآیاتِ، وَ تَخْوِیفا بِالمُثلاتِ وَ النّاسُ فِى فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیها حَبْلُ الدّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِى الْیَقینِ، وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْاءَمْرُ، وَ ضاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِىَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدى خامِلٌ، وَ الْعَمى شامِلٌ. عُصِىَ الرَّحْمنُ، وَ نُصِرَ الشَّیْطانُ، وَ خُذِلَ الْإ یمانُ، فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ، وَ تَنَکَّرَتْ مَعالِمُهُ، وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ، وَ عَفَتْ شُرُکُهُ.
اءَطاعُوا الشَّیْطانَ فسَلکَُوا مَسالِکَهُ، وَوَرَدُوا مَناهِلَهُ، بِهِمْ سارَتْ اءَعْلامُهُ، وَ قامَ لِواؤُهُ فِى فِتَنٍ داسَتْهُمْ بِاءَخْفافِها، وَ وَطِئَتْهُمْ بِاءَظْلافِها وَ قامَتْ عَلى سَنابِکِها، فَهُمْ فِیها تائِهُونَ حائِرونَ جاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِى خَیْرِ دارٍ وَ شَرِّ جِیرانٍ، نَوْمُهُمْ سُهُودٌ، وَ کُحْلُهُمْ دُمُوعٌ، بِاءَرْضٍ عالِمُها مُلْجَمٌ وَ جاهِلُها مُکْرَمٌ.
وَ مِنْها وَ یَعْنِى آلَ النَّبِىَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم :
هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَاءُ اءَمّرِهِ وَ عَیْبَهُ عِلْمِهِ وَ مَوئِلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ، وَ جِبالُ دِینِه ، بِهِمْ اءَقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ وَ اءَذْهَبَ ارْتِعادَ فَرائِصِهِ.
مِنْها فى الْمُنافِقین :
زَرَعُوا الْفُجُورَ، وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ، وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ، لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ هذِهِ الامَّهِ اءَحَدٌ وَ لا یُسوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ اءَبَدا، هُمْ اءَساسُ الدِّینِ، وَ عِمادُ الْیَقینِ، إ لَیْهِمْ یَفِى ءُ الْغالِى ، وَ بِهِمْ یِلْحَقُ التّالِى وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَهِ، وَ فِیهِمْ الْوَصِیَّهُ وَ الْوِراثَهُ، الآنَ اذْ رَجَعَ الْحَقُّ الى اءهلِهِ وَ نُقِلَ الى مُنتَقَلِهِ.


خطبه‏اى از آن حضرت ( ع ) 

 

پس از بازگشتش از صفین

 او را سپاس مى‏گویم و خواستار فزونى نعمت او هستم و بر آستان عزتش سر تسلیم نهاده‏ام و خواهم که مرا از گناه در امان نگه دارد . از او یارى مى‏جویم که نیازمند آنم که نیازم برآورد . هر کس را که او راه بنماید ، گمراه نگردد و هر کس را که با او دشمنى ورزد ، کس زینهار ندهد ، هرکس را که تعهد کند ، بى‏چیز نشود که تعهدش از هر چه به سنجش آید ، افزون است و از هر چه اندوختنى است برتر . و شهادت مى‏دهم که خداوندى جز اللّه ، خداى یکتا نیست . یگانه است و بى‏هیچ شریکى . 

شهادت مى‏دهم ، شهادتى که خلوصش از بوته آزمایش نیکو برآمده باشد و اعتقاد به آن با صفاى نیت همراه بود . بدان چنگ در مى‏زنم ، همواره تا آنگاه که ما را زنده مى‏دارد و مى‏اندوزیم آن را براى روزهاى هولناکى که در پیش داریم . چنین شهادتى نشان عزم جزم ما در ایمان است و سرلوحه نیکوکارى و خشنودى خداوند است و ، سبب دورساختن شیطان .و شهادت مى‏دهم که محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) بنده او و پیامبر اوست که او را فرستاد با آیینى چون آفتاب تابنده ، پرآوازه و دانشى برتر و کتابى نوشته شده و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع تا حق از باطل بازشناساند ، و زنگ شبهت از دلها بزداید . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) براى اثبات پیامبرى خویش حجتها آورد و مردمان را با آیات کتاب خود بیم داد و با ذکر عقوبتها و کیفرها که بر امتهاى پیشین رفته بود ، بترسانید . 

 

مردمان در فتنه‏هایى گرفتار بودند ، که در آن رشته دین گسسته بود و پایه یقین شکست برداشته و مى‏لرزید . هرکس به چیزى که خود اصل مى‏پنداشت چنگ زده بود . کارها پراکنده و درهم ، راه بیرون شدن از آن فتنه‏ها باریک ، طریق هدایت مسدود و کورى و بى‏خبرى آنسان شایع و همه‏گیر که هدایت را آوازه‏اى نبود . خدا را گناه مى‏کردند و شیطان را یار و یاور بودند . ایمان خوار و ذلیل بود ، ستونهایش از هم گسیخته و نشانه‏هایش دگرگون و راههایش ویران و جاده‏هایش محو و ناپدید . 

 

همگان در راه شیطان گام مى‏زدند و از آبشخور او مى‏نوشیدند . به یارى این قوم بود که شیطان پرچم پیروزى برافراشت و فتنه‏ها برانگیخت و آنان را در زیر پاهاى خود فرو کوفت و پى سپر سمهاى خود نمود . آنان ، در آن حال ، حیرت زده و نادان و فریب خورده بودند و بهترین خانه‏ها  را بدترین همسایه . شبها خواب به چشمانشان نمى‏رفت و سرمه دیدگانشان سرشک خونین بود . آنجا سرزمینى بود که بر دانایش چون ستوران لگام مى‏زدند و نادانش را بر اورنگ عزت مى‏نشاندند . 

 

و از این خطبه [ در وصف آل محمد ( ص ) ]  

 

آل محمد امینان اسرار خداوندند و پناهگاه اوامر او و معدن علم او و مرجع حکمت او و خزانه کتابهاى او و قله‏هاى رفیع دین او . قامت خمیده دین به پایمردى آنان راستى گرفت ، و لرزش اندامهایش به نیروى ایشان آرامش یافت . 

 

 و از این خطبه [ درباره منافقان ]  

 

گناه مى‏کارند و کشته خویش به آب غرور آب مى‏دهند و هلاکت مى‏دروند . در این امّت هیچ کس را با آل محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) مقایسه نتوان کرد . کسانى را که مرهون نعمتهاى ایشان‏اند با ایشان برابر نتوان داشت ، که آل محمد اساس دین‏اند و ستون یقین که افراط کاران به آنان راه اعتدال گیرند و واپس ماندگان به مدد ایشان به کاروان دین پیوندند .ویژگیهاى امامت در آنهاست و بس . و وراثت نبوّت منحصر در ایشان . اکنون حق به کسى بازگشته که شایسته آن است و به جایى باز آمده که از آنجا رخت بر بسته بود .

erfan.ir
تنفس
۰۶ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۴۲ ۴ نظر

دعائیست رفیع الشأن مروىّ از حضرت رسول‏صلى الله علیه وآله جبرئیل براى آن حضرت آورد در وقتى که در مقام ابراهیم‏علیه السلام مشغول بنماز بود و کفعمى در بلد الأمین و مصباح این دعا را ذکر کرده و در حاشیه آن اشاره به فضیلت آن نموده از جمله فرموده هر که این دعا را در ایام البیض ماه رمضان بخواند گناهانش آمرزیده شود اگر چه بعدد دانه‏هاى باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد و براى شفاء مریض و قضاء دین و غنا و توانگرى و رفع غم خواندن آن نافع است و دعا این است:


سُبْحانَک یا اَللَّهُ، تَعالَیتَ یا رَحْمنُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک‏ یا رَحیمُ، تَعالَیتَ یا کریمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مَلِک، تَعالَیتَ یامالِک، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ. یامُجیرُ، سُبْحانَک یاقُدُّوسُ، تَعالَیتَ یاسَلامُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُؤْمِنُ، تَعالَیتَ یا مُهَیمِنُ، اَجِرْنا مِنَ‏ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا عَزیزُ، تَعالَیتَ یاجَبَّارُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُتَکبِّرُ، تَعالَیتَ یا مُتَجَبِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا خالِقُ، تَعالَیتَ یا بارِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک‏ یا مُصَوِّرُ، تَعالَیتَ یا مُقَدِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا هادى‏، تَعالَیتَ یاباقى‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ. یامُجیرُ، سُبْحانَک یا وَهَّابُ، تَعالَیتَ یا تَوَّابُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا فَتَّاحُ، تَعالَیتَ یا مُرْتاحُ، اَجِرْنا مِنَ‏ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَک یا سَیدِى‏، تَعالَیتَ یا مَوْلاىَ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا قَریبُ، تَعالَیتَ یا رَقیبُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک‏ یا مُبْدِئُ، تَعالَیتَ یا مُعیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا حَمیدُ، تَعالَیتَ یا مَجیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا قَدیمُ، تَعالَیتَ یا عَظیمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا غَفُورُ، تَعالَیتَ یا شَکورُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَک یاشاهِدُ، تَعالَیتَ یاشَهیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَک یا حَنَّانُ، تَعالَیتَ یا مَنَّانُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا باعِثُ، تَعالَیتَ یا وارِثُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُحْیى‏، تَعالَیتَ یا مُمیتُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک‏ یاشَفیقُ، تَعالَیتَ یا رَفیقُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا اَنیسُ، تَعالَیتَ یا موُنِسُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا جَلیلُ، تَعالَیتَ یا جَمیلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا خَبیرُ، تَعالَیتَ یا بَصیرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا حَفِىُّ، تَعالَیتَ یا مَلِىُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مَعْبُودُ، تَعالَیتَ یا مَوْجُودُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا غَفَّارُ، تَعالَیتَ یا قَهَّارُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مَذْکورُ، تَعالَیتَ یا مَشْکورُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا جَوادُ، تَعالَیتَ یا مَعاذُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا جَمالُ، تَعالَیتَ‏ یا جَلالُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا سابِقُ، تَعالَیتَ یا رازِقُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا صادِقُ، تَعالَیتَ یا فالِقُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا سَمیعُ، تَعالَیتَ یا سَریعُ، اَجِرْنا مِنَ‏ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا رَفیعُ، تَعالَیتَ یا بدیعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا فَعَّالُ، تَعالَیتَ یا مُتَعالُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا قاضى‏، تَعالَیتَ یا راضى‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا قاهِرُ، تَعالَیتَ یا طاهِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَک یا عالِمُ، تَعالَیتَ یا حاکمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا دآئِمُ، تَعالَیتَ یا قآئِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا عاصِمُ، تَعالَیتَ یا قاسِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا غَنِىُّ، تَعالَیتَ یا مُغْنى‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا وَفِىُّ، تَعالَیتَ یا قَوِىُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا کافى‏، تَعالَیتَ یا شافى‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُقَدِّمُ، تَعالَیتَ یا مُؤَخِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا اَوَّلُ، تَعالَیتَ‏ یا آخِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا ظاهِرُ، تَعالَیتَ یا باطِنُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا رَجآءُ، تَعالَیتَ یا مُرْتَجى‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَک یا ذَاالْمَنِّ، تَعالَیتَ یا ذَاالطَّوْلِ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَک یا حَىُّ، تَعالَیتَ یا قَیومُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک‏ یا واحِدُ، تَعالَیتَ یا اَحَدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا سَیدُ، تَعالَیتَ یا صَمَدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا قَدیرُ، تَعالَیتَ‏ یا کبیرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا والى‏، تَعالَیتَ یا مُتَعالى‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا عَلِىُّ، تَعالَیتَ یا اَعْلى‏، اَجِرْنا مِنَ‏ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا وَلِىُّ، تَعالَیتَ یا مَوْلى‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا ذارِئُ، تَعالَیتَ یا بارِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا خافِضُ، تَعالَیتَ یا رافِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُقْسِطُ، تَعالَیتَ یا جامِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُعِزُّ، تَعالَیتَ یا مُذِلُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک‏ یا حافِظُ، تَعالَیتَ یا حَفیظُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا قادِرُ، تَعالَیتَ یا مُقْتَدِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا عَلیمُ، تَعالَیتَ‏ یا حَلیمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا حَکمُ، تَعالَیتَ یا حَکیمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُعْطى‏، تَعالَیتَ یا مانِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا ضآرُّ، تَعالَیتَ یا نافِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُجیبُ، تَعالَیتَ یا حَسیبُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا عادِلُ، تَعالَیتَ یا فاصِلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا لَطیفُ، تَعالَیتَ یا شَریفُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا رَبُّ، تَعالَیتَ یا حَقُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا ماجِدُ، تَعالَیتَ یا واحِدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا عَفُوُّ، تَعالَیتَ یا مُنْتَقِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا واسِعُ، تَعالَیتَ‏ یا مُوَسِّعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا رَؤُفُ، تَعالَیتَ یا عَطوُفُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا فَرْدُ، تَعالَیتَ یا وِتْرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُقیتُ، تَعالَیتَ یا مُحیطُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا وَکیلُ، تَعالَیتَ یا عَدْلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُبینُ، تَعالَیتَ یا مَتینُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا بَرُّ، تَعالَیتَ یا وَدُودُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا رَشیدُ، تَعالَیتَ یا مُرْشِدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا نُورُ، تَعالَیتَ یا مُنَوِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا نَصیرُ، تَعالَیتَ‏ یا ناصِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا صَبُورُ، تَعالَیتَ یا صابِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُحْصى‏، تَعالَیتَ یا مُنْشِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا سُبْحانُ، تَعالَیتَ یا دَیانُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا مُغیثُ، تَعالَیتَ یا غِیاثُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا فاطِرُ، تَعالَیتَ یا حاضِرُ، اَجِرْنا مِنَ‏ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَک یا ذَاالْعِزِّ والْجَمالِ، تَبارَکتَ یا ذَاالْجَبَرُوتِ وَالْجَلالِ، سُبْحانَک لا اِلهِ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَک اِنّى‏ کنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ، فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ، وَکذلِک نُنْجىِ الْمُؤمِنینَ، وَصَلَّى اللَّهُ‏ عَلى‏ سَیدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعینَ، وَالْحَمْدُللَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَحَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلىِّ العَظیمِ.


منزهى اى خدا برترى تو اى بخشنده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى‏ اى مهربان برترى تو اى کریم پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى پادشاه‏ برترى تو اى مالک پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى مبرا از هر عیب برترى تو اى سلامت بخش‏ پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى امان بخش برتر آمدى اى نگهبان پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى نیرومند برتر آمدى اى با جبروت و عظمت پناه ده ما را از آتش‏ اى پناه ده منزهى اى داراى بزرگى و کبریاء برتر آمدى اى صاحب جلال و شوکت پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى اى آفریننده برتر آمدى اى پدید آرنده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى‏ اى صورت ده برتر آمدى اى اندازه‏گیر کارها پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى راهنما برتر آمدى اى باقى پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى بخشنده برتر آمدى اى توبه‏پذیر پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى گشاینده برتر آمدى اى آسایش بخش پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى آقاى من برترى تو اى سرور من پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى نزدیک برترى تو اى مراقب اعمال بندگان پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى‏ اى آغاز کن آفرینش برتر آمدى اى بازگرداننده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى پسندیده‏ برتر آمدى اى ستوده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى دیرینه برترى تو اى‏ با عظمت پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى آمرزنده برتر آمدى اى پاداش ده سپاسگزاران پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى اى شاهد برترى تو اى گواه پناه ده ما را از آتش‏ اى پناه ده منزهى تو اى بسیار مهربان برترى تو اى نعمت بخش پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى برانگیزنده برترى تو اى ارث بر جهانیان پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى زنده کننده برترى تو اى میراننده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى مهربان برترى تو اى رفیق پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى همدم‏ برترى تو اى مونس پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى شوکتمند برترى تو اى داراى جمال و زیبایى پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى آگاه برترى تو اى بیناى به کارها پناه ده‏ ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى مهربان برترى تو اى بى‏نیاز مطلق پناه ده ما را از آتش اى‏ پناه ده منزهى اى معبود حقیقى برتر آمدى اى موجود بالذات پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى اى آمرزش پیشه برترى تو اى داراى قهر و سطوت پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى‏ یاد شونده برترى تو اى سپاس دارنده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى بخشنده‏ برترى تو اى پناهگاه پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى (اصل هر) زیبایى برترى تو اى (بخشنده هر) بزرگوارى پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى سبقت گیرنده برترى تو اى روزى دهنده‏ پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى راست گفتار برترى تو اى شکافنده‏ پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى شنوا برترى تو اى شتابنده (در اجابت) پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى بلند مرتبه برترى تو اى آفریننده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى کننده (آنچه بخواهى) برترى تو اى والامرتبه پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى‏ پناه ده منزهى تو اى چیره بر خلق‏ برترى تو اى پاکیزه پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى دانا برترى تو اى‏ حکمران پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى جاویدان برترى تو اى قیام کننده به امور خلق پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى نگهدار برترى تو اى قسمت کننده روزى پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى بى‏نیاز برترى تو اى بى‏نیاز کننده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى وفادار برترى تو اى نیرومند پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى‏ کفایت کننده برترى تو اى شفا دهنده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى مقدم‏ دارنده برترى تو اى عقب‏انداز پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى اول برترى تو اى آخر پناه ده ما ر از آتش اى پناه ده منزهى تو اى پیدا برترى تو اى ناپیدا پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى امید برترى تو اى مایه امیدوارى پناه ده‏ ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى صاحب نعمت برترى تو اى صاحب احسان پناه ده ما را از آتش‏ اى پناه ده منزهى تو اى زنده برترى تو اى پاینده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى یگانه برترى تو اى یکتا پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى آقا برترى تو اى بى‏نیاز پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى توانا برترى‏ تو اى بزرگ پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى حکمران برترى تو اى والامقام‏ پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى والا برترى تو اى والاتر از همه پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى صاحب اختیار برترى تو اى سرور  پناه ده ما را از آتش‏ اى پناه ده منزهى تو اى آفریننده برترى تو اى پدید آرنده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى پایین آرنده برترى تو اى بالا برنده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى به انصاف رفتار کننده برترى تو اى گردآورنده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى عزت بخش برترى تو اى ذلت بخش پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى نگهبان برترى تو اى نگهدار پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى توانا برترى تو اى با اقتدار پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى دانا برترى تو اى بردبار پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى داور برترى تو اى فرزانه‏ پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى عطا ده برترى تو اى مانع از عطا پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى زیان رسان برترى تو اى سودرسان پناه ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى اجابت کننده برترى تو اى حسابگر پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى دادگر برترى تو اى جدا کننده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى مهربان برترى تو اى شریف پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى پروردگار برترى تو اى ثابت پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى‏ گرامى برترى تو اى یگانه پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى باگذشت‏ برترى تو اى انتقام‏کش پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى وسیع رحمت برترى تو اى گشایش بخش پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى مهرورز برترى تو اى‏ با عطوفت پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى یگانه برترى تو اى تک و تنها پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى حافظ و نگهبان برترى تو اى محیط بر هر چیز پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى وکیل برترى تو اى سراسر عدل و داد پناه ده ما را از آتش‏ اى پناه ده منزهى تو اى آشکار کننده برترى تو اى ثابت سستى ناپذیر پناه ده ما را از آتش اى پناه ده‏ منزهى تو اى نیکوکار برترى تو اى بسیار مهربان پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى‏ ارشاد کننده برترى تو اى رهنمون پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى نور برترى تو اى روشنى بخش پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى یاور برترى تو اى یارى ده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى بردبار برترى تو اى‏ شکیبا پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى شمارنده برترى تو اى‏ ایجاد کننده پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى منزه برترى تو اى کیفر ده‏ پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى فریادرس برترى تو اى دادرس پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى آفریننده برترى تو اى حاضر پناه ده ما را از آتش اى پناه ده منزهى تو اى صاحب عزّت و زیبایى بزرگى تو اى صاحب جبروت‏ و جلال منزهى تو معبودى جز تو نیست «منزهى تو و همانا من از ستمگرانم‏ پس مستجاب کردیم دعاى او (یعنى یونس) را و او را از اندوه نجاتش دادیم و این چنین مؤمنین را نجات بخشیم» و درود خدا بر آقاى ما محمد و آلش همگى و ستایش خاص پروردگار جهانیان است و خدا ما را بس است‏ و او نیکو وکیلى است و جنبش و نیرویى نیست جز به خداى والاى بزرگ‏

تنفس
۳۱ تیر ۹۲ ، ۲۱:۳۹ ۱ نظر

پروردگارا سه خصلت مرا از اینکه چیزى از تو بخواهم بازمىدارد، و یک خصلت مرا به درخواست از تو ترغیب مىکند، آن سه عبارت است از امرى که به آن فرمان داده‏اى و من در انجامش کندى کردم، و کارى که مرا از آن نهى نمودى و به سویش شتافتم، و نعمتى که به من بخشیدى ولى در شکر گزاریش کوتاهى کردم. اما آنچه مرا بر درخواست از تو ترغیب مىکند احسان توست به آن که با نیت پاک به تو روى آورده، و از طریق خوش گمانى به درگاه تو آمده، زیرا که تمام احسانهایت از روى تفضّل است، و نعمتهایت همه بى سبب و بدون سرآغاز. اى خداى من اینک منم که به پیشگاه عزتت همچون تسلیم شونده ذلیل ایستاده‏ام، و با شرم و حیا همچون نیازمندى عیالوار از تو درخواست مىکنم، و معترفم که در هنگام احسان تو جز خوددارى از معصیت طاعتى نکرده‏ام، و هیچ گاه از نعمتت بى بهره نبوده‏ام، خدایا اکنون که در برابرت به زشتى اعمالم اعتراف مىکنم برایم سودى خواهد داشت؟ و آیا اقرار به زشتى آنچه انجام داده‏ام مرا از عذاب تو نجات خواهد داد؟ یا آنکه مرا در این حالى که هستم مستوجب غضب خود مىدانى؟ و یا در این هنگام که تو را مىخوانم اراده عذابى شدید به دنبال من است؟ پاک و منزّهى، از تو ناامید نیستم در حالى که درِ توبه را به رویم گشوده‏اى، بلکه سخن بنده ذلیل را به زبان مىآورم، بنده‏اى که به خود ستم کرده، و حریم حرمت پروردگارش را سبک شمرده، بنده‏اى که گناهش عظیم است و روى هم انباشته، و روزگار از او روى گردانده و عمرش سپرى شده، تا چون نظر کرده که زمان عمل گذشته، و دوران عمر به آخر رسیده، و یقین نموده که پناهگاهى از عذابت و گریزگاهى از انتقامت نیست، با ناله و انابه به سویت رو آورده، و توبه‏اش را براى تو خالص ساخته، پس با دلى پاک و پاکیزه به سویت برخاسته، و تو را با ناله‏اى سوزناک و آهسته خوانده، در حالى که از شدت تواضع در برابر تو خم گشته، و از سرافکندگى کج و فرومانده شده، و ترس از مقام تو هر دو پایش را به لرزه انداخته، و اشک چشم صفحه رخسارش را فراگرفته، و با این جملات تو را مىخواند: اى مهربانترین مهربانان، اى بخشنده تر کسى که طالبان رحمت نوبت به نوبت آهنگ او کنند، و اى عطوفتر کسى که آمرزش خواهان گرد او گردند، و اى کسى که عفوت افزون از انتقامت است، و اى آن که خشنودیت بیش از خشم توست، و اى کسى که به خاطر گذشت پسندیده‏ات آفریدگانت را به حمد خویش فراخوانده‏اى، و اى کسى که بندگانت را به پذیرفتن توبه عادت داده‏اى، و اى کسى که اصلاح تباهکارى مردم را به وسیله توبه خواسته‏اى، و اى کسى که به عمل اندک بندگان خشنود شده‏اى، و کم آنان را پاداش فراوان داده‏اى، و اى کسى که اجابت دعا را براى ایشان ضامن گشته‏اى، و اى آن که به فضل و بخشش خویش آنان را به پاداش نیکو وعده داده‏اى، من نه از گناهکارترین گناهکارانم که تو او را آمرزیده‏اى، و نه از نکوهیده ترین افرادى که به درگاهت عذر آورده و تو عذرش را قبول کرده‏اى، و نه از ستمکارترین ستمکاران که نزد تو موفق به توبه شده و تو به او احسان کرده‏اى، در چنین حال به جانب تو بازمىگردم بازگشت کسى که از کرده گذشته خود پشیمان و از آنچه بر سرش آمده نگران، و از ورطه‏اى که در آن افتاده از روى خلوص شرمگین است، و مىداند که گذشت از گناه بزرگ در نظر تو عظیم نمىنماید، و بخشیدن معصیت خطیر بر تو گران نمىباشد، و تحمل جنایات سنگین بر تو دشوار نمىآید، و محبوبترین بندگانت نزد تو کسى است که در پیشگاه تو دست از سرکشى و نافرمانى بردارد، و از پافشارى بر گناه اجتناب نماید، و درخواست آمرزش را ادامه دهد، و من در برابر تو بیزارى مىجویم از اینکه سرکشى کنم، و به تو پناه مىبرم از اینکه بر گناه اصرار ورزم، و براى آنچه در آن کوتاهى ورزیده‏ام طلب آمرزش دارم، و بر آنچه از انجامش فرومانده‏ام از تو درخواست یارى مىکنم. الها، بر محمد و آلش درود فرست، و از حقوقى که بر عهده من دارى بگذر، و از عذابى که مستحق آنم معافم دار، و از آنچه بدکاران از آن مىترسند پناهم ده، زیرا که تو بر عفو و بخشش کمال قدرت را دارى، و به جهت آمرزش موضع امیدى، و به گذشت معروفى، نیازم را جز تو محل طلبیدنى نیست، و گناهم را غیر تو آمرزنده‏اى نباشد، حاشا که چنین نباشى، و من جز از تو بر خود ترس ندارم، که تو شایسته آنى که از تو پروا کنند و اهل آمرزشى، بر محمد و آلش درود فرست، و حاجتم را روا کن، و مطلبم را برآور، و گناهم را ببخش، و دلم را از ترس ایمنى ده، زیرا که تو بر هر چیز توانایى، و این کار براى تو آسان است، دعایم را مستجاب کن اى پروردگار جهانیان.

اللّهُمّ إِنّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلّةٌ وَاحِدَةٌ
یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ، وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ، وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیّ فَقَصّرْتُ فِی شُکْرِهَا.
وَ یَحْدُونِی عَلَى مَسْأَلَتِکَ تَفَضّلُکَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنّهِ إِلَیْکَ، إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضّلٌ، وَ إِذْ کُلّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ
فَهَا أَنَا ذَا، یَا إِلَهِی، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزّکَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذّلِیلِ، وَ سَائِلُکَ عَلَى الْحَیَاءِ مِنّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ‏
مُقِرٌّ لَکَ بِأَنّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِکَ إِلّا بِالْإِقْلَاعِ عَنْ عِصْیَانِکَ، وَ لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالَاتِ کُلّهَا مِنِ امْتِنَانِکَ.
فَهَلْ یَنْفَعُنِی، یَا إِلَهِی، إِقْرَارِی عِنْدَکَ بِسُوءِ مَا اکْتَسَبْتُ وَ هَلْ یُنْجِینِی مِنْکَ اعْتِرَافِی لَکَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَکَبْتُ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَکَ أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایَ مَقْتُکَ.
سُبْحَانَکَ، لَا أَیْأَسُ مِنْکَ وَ قَدْ فَتحْتَ لِی بَابَ التّوْبَةِ إِلَیْکَ، بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذّلِیلِ الظّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفّ بِحُرْمَةِ رَبّهِ.
الّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلّتْ، وَ أَدْبَرَتْ أَیّامُهُ فَوَلّتْ حَتّى إِذَا رَأَى مُدّةَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَایَةَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ، وَ أَیْقَنَ أَنّهُ لَا مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ، وَ لَا مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ، تَلَقّاکَ بِالْإِنَابَةِ، وَ أَخْلَصَ لَکَ التّوْبَةَ، فَقَامَ إِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیّ‏ٍ، ثُمّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیّ‏ٍ.
قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَى، وَ نَکّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَى، قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ، وَ غَرّقَتْ دُمُوعُهُ خَدّیْهِ، یَدْعُوکَ بِیَا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ، وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ، وَ یَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ، وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثرُ مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ یَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ.
وَ یَا مَنْ تَحَمّدَ إِلَى خَلْقِهِ بِحُسْنِ التّجَاوُزِ، وَ یَا مَنْ عَوّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الْإِنَابَةِ، وَ یَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتّوْبَةِ وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ، وَ مَنْ کَافَى قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ، وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَةَ الدّعَاءِ، وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ بِتَفَضّلِهِ حُسْنَ الْجَزَاءِ.
مَا أَنَا بِأَعْصَى مَنْ عَصَاکَ فَغَفَرْتَ لَهُ، وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ، وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَیْکَ فَعُدْتَ عَلَیْهِ.
أَتُوبُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هَذَا تَوْبَةَ نَادِمٍ عَلَى مَإ؛--ّّ فَرَطَ مِنْهُ، مُشْفِقٍ مِمّا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ، خَالِصِ الْحَیَاءِ مِمّا وَقَعَ فِیهِ.
عَالِمٍ بِأَنّ الْعَفْوَ عَنِ الذّنْبِ الْعَظِیمِ لَا یَتَعَاظَمُکَ، وَ أَنّ التّجَاوُزَ عَنِ الْإِثْمِ الْجَلِیلِ لَا یَسْتَصْعِبُکَ، وَ أَنّ احْتِمَالَ الْجِنَایَاتِ الْفَاحِشَةِ لَا یَتَکَأّدُکَ، وَ أَنّ أَحَبّ عِبَادِکَ إِلَیْکَ مَنْ تَرَکَ الِاسْتِکْبَارَ عَلَیْکَ، وَ جَانَبَ الْإِصْرَارَ، وَ لَزِمَ الِاسْتِغْفَارَ.
وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنْ أَنْ أَسْتَکْبِرَ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُصِرّ، وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا قَصّرْتُ فِیهِ، وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَى مَا عَجَزْتُ عَنْهُ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِی مَا یَجِبُ عَلَیّ لَکَ، وَ عَافِنِی مِمّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ، وَ أَجِرْنِی مِمّا یَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَاءَةِ، فَإِنّکَ مَلِی‏ءٌ بِالْعَفْوِ، مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَةِ، مَعْرُوفٌ بِالتّجَاوُزِ، لَیْسَ لِحَاجَتِی مَطْلَبٌ سِوَاکَ، وَ لَا لِذَنْبِی غَافِرٌ غَیْرُکَ، حَاشَاکَ‏
وَ لَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِی إِلّا إِیّاکَ، إِنّکَ أَهْلُ التّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ اقْضِ حَاجَتِی، وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِی، وَ اغْفِرْ ذَنْبِی، وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی، إِنّکَ عَلَى کُلّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ، وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ، آمِینَ رَبّ الْعَالَمِینَ.
تنفس
۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۹:۴۰ ۰ نظر

حمد باد خداوندى را که سخنوران در ثنایش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهایش عاجز آیند و کوشندگان هر لکه داره کوشند، حق نعمتش را آنسان که شایسته اوست ، ادا کردن نتوانند. خداوندى ، که اندیشه هاى دور پرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندى که فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهایتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان یافت ، که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد. آفریدگان را به قدرت خویش ‍ بیافرید و بادهاى باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره هاى کوهساران ، زمینش را از لرزش بازداشت .
اساس دین ، شناخت خداوند است و کمال شناخت او، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایى و یگانگى او، پرستش اوست . دور از هر شایبه و آمیزه اى و، پرستش او زمانى از هر شایبه و آمیزه اى پاک باشد که از ذات او، نفى هر صفت شود زیرا هر صفتى گواه بر این است که غیر از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر این است که غیر از صفت خود است .
هرکس خداوند سبحان را به صفتى زاید بر ذات وصف کند، او را به لکه داریزى مقرون ساخته و هر که او را به لکه داریزى مقرون دارد، دو لکه داریزش پنداشته و هر که دو لکه داریزش پندارد، لکه دارنان است که به اجزایش تقسیم کرده و هر که به اجزایش تقسیم کند، او را ندانسته و نشناخته است . و هر که او را ندانسته به سوى اشارت کند و آنکه به سوى او اشارت کند محدودش پنداشته و هر که محدودش پندارد، او را بر شمرده است و هر که گوید که خدا در لکه داریست ، خدا را درون چیزى قرار داده و هر که گوید که خدا بر روى چیزى جاى دارد، دیگر جایها را از وجود او تهى کرده است .
خداوند همواره بوده است و از عیب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان که از عدم به وجود آمده باشد؛ با هر چیزى هست ، ولى نه به گونه اى که همنشین و نزدیک او باشد؛ غیر از هر چیزى است ، ولى نه بدان سان که از او دور باشد. کننده کارهاست ولى نه با حرکات و ابزارها. به آفریدگان خود بینا بود، حتى آن زمان ، که هنوز جامه هستى بر تن نداشتند. تنها و یکتاست زیرا هرگز او را یار و همدمى نبوده که فقدانش ‍ موجب تشویش گردد. موجودات را چنانکه باید بیافرید و آفرینش را چنانکه باید آغاز نهاد. بى آنکه نیازش به اندیشه اى باشد یا به تجربه اى که از آن سود برده باشد یا به حرکتى که در او پدید آمده باشد و نه دل مشغولى که موجب تشویش شود. آفرینش هر چیزى را در زمان معینش ‍ به انجام رسانید و میان طبایع گوناگون ، سازش پدید آورد و هر چیزى را غریزه و سرشتى خاص عطا کرد. و هر غریزه و سرشتى را خاص کسى قرار داد، پیش از آنکه بر او جامه آفرینش پوشد، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پیچ و خم هر کارى را مى دانست .
آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شکافته را پدید آورد و به هر سوى راهى گشود و هواى فرازین را بیافرید و در آن آبى متلاطم و متراکم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سخت وزنده توفان زاى نهاد. و فرمان داد، که بار خویش بر پشت استوار دارد و نگذارد که فرو ریزد، و در همان جاى که مقرر داشته بماند. هوا در زیر آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جریان یافت . (و تا آن آب در تموج آید)، باد دیگرى بیافرید و این باد، سترون بود که تنها کارش ، جنبانیدن آب بود. آن باد همواره در وزیدن بود وزیدنى تند، از جایگاهى دور و ناشناخته . و فرمانش داد که بر آن آب موّاج ، وزیدن گیرد و امواج آن دریا برانگیزد و آنسان که مشک را مى جنبانند، آب را به جنبش واداشت . باد به گونه اى بر آن مى وزید، که در جایى تهى از هر مانع بوزد. باد آب را پیوسته زیر و رو کرد و همه اجزاى آن در حرکت آورد تا کف بر سر برآورد، آنسان که از شیر، کره حاصل شود. آنگاه خداى تعالى آن کفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بیافرید. در زیر آسمانها موجى پدید آورد تا آنها را از فرو ریختن باز دارد. و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بى هیچ ستونى که بر پایشان نگه دارد یا میخى که اجزایشان به هم پیوسته گرداند. سپس به ستارگان بیاراست و اختران تابناک پدید آورد و چراغهاى تابناک مهر و ماه را بر افروخت ، هر یک در فلکى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرک .
سپس ، میان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونه گون فرشتگان پر نمود.
برخى از آن فرشتگان ، پیوسته در سجودند، بى آنکه رکوعى کرده باشند، برخى همواره در رکوعند و هرگز قد نمى افرازند. صف در صف ، در جاى خود قرار گرفته اند و هیچ یک را یاراى آن نیست که از جاى خود به دیگر جاى رود. خدا را مى ستایند و از ستودن ملول نمى گردند.
هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهایشان سستى نگیرد و غفلت فراموشى بر آنان چیره نگردد. گروهى از فرشتگان امینان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مى رسانند و آنچه مقدر کرده و مقرر داشته ، به زمین مى آورند و باز مى گردند. گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اویند.
شمارى از ایشان پایهایشان بر روى زمین فرودین است و گردنهایشان به آسمان فرازین کشیده شده و اعضاى پیکرشان از اقطار زمین بیرون رفته و دوشهایشان آنچنان نیرومند است که توان آن دارند که پایه هاى عرش ‍ را بر دوش کشند. از هیبت عظمت خداوندى یاراى آن ندارند که چشم فرا کنند، بلکه ، همواره ، سر فرو هشته دارند و بالها گرد کرده و خود را در آنها پیچیده اند. میان ایشان و دیگران ، حجابهاى عزّت و عظمت فرو افتاده و پرده هاى قدرت کشیده شده است . هرگز پروردگارشان را در عالم خیال و توهم تصویر نمى کنند و به صفات مخلوقات متصفش ‍ نمى سازند و در مکانها محدودش نمى دانند و براى او همتایى نمى شناسند و به او اشارت نمى نمایند.
هم از این خطبه در صفت آفرینش آدم علیه السلام :
آنگاه خداى سبحان ، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شوره زار بود، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید. پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه . و تا مدتى معین و زمانى مشخص ‍ سختش گردانید. آنگاه از روح خود در آن بدمید. آن پیکر گلین که جان یافته بود، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآورد و با اندیشه اى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد. معجونى سرشته از رنگهاى گونه گون .
برخى همانند یکدیگر و برخى مخالف و ضد یکدیگر. چون گرمى و سردى ، ترى و خشکى (و اندوه و شادمانى ). خداى سبحان از فرشتگان امانتى را که به آنها سپرده بود، طلب داشت و عهد و وصیتى را که با آنها نهاده بود، خواستار شد که به سجود در برابر او اعتراف کنند و تا اکرامش ‍ کنند در برابرش خاشع گردند.
پس ، خداى سبحان گفت که در برابر آدم سجده کنید. همه سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کردن سر بر تافت . گرفتار تکبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چیره شده بود. بر خود ببالید که خود از آتش آفریده شده بود و آدم را که از مشتى گل سفالین آفریده شده بود، خوار و حقیر شمرد. خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود کیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده که به او داده بود، به سر برد. پس او را گفت که تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى .
آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد؛ سرایى که زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى . و از ابلیس و دشمنى اش ‍ برحذر داشت . ولى دشمن که آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشین نیکان دید، بر او رشک برد. آدم یقین خویش بداد و شک بستد و اراده استوارش به سستى گرایید و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشیمانى و حسرت بدل شد. ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و کلمه رحمت خویش به او بیاموخت و وعده داد که بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند. لیکن نخست او را به این جهان بلا و محنت و جایگاه زادن و پروردن فرو فرستاد.
خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحى مى شود، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند، به هنگامى که بیشتر مردم ، پیمانى را که با خدا بسته بودند، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شریکانى قرار داده بودند و شیطانها از شناخت خداوند، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند. پس پیامبران را به میانشان بفرستاد. پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد برده اند، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند. و نشانه هاى قدرتش را که بر سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را که بر روى زمین است و آنچه را که سبب حیاتشان یا موجب مرگشان مى شود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى که پیرشان مى کند یا حوادثى که بر سرشان مى تازد، آگاهشان سازند. خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران ، بى نصیب نساخت بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود. پیامبران را اندک بودن یاران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذیب کنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پیشین بودند، نام پیامبرانى را که زان سپس ‍ خواهند آمد، گفته بود و برخى را که پسین بودند، به پیامبران پیشین شناسانده بود.
قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد. پدران به دیار نیستى رفتند و فرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پایان برد. در حالى که از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود. نشانه هاى پیامبرى اش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم همراه بود. در این هنگام مردم روى زمین به کیش و آیین پراکنده بودند و هر کس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود: پاره اى خدا را به آفریدگانش تشبیه مى کردند. پاره اى او را به نامهایى منحرف مى خواندند و جماعتى مى گفتند که این جهان هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند به رسالت محمد (صلى اللّه علیه و آله ) آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود.
خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد (صلى اللّه علیه و آله ) عطا کرد و براى او آن را پسندید که در نزد خود داشت . پس عزیزش ‍ داشت و از این جهان فرودین که قرین بلا و محنت است ، روى گردانش ‍ نمود و کریمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد .
محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نیز در میان امّت خود چیزهایى به ودیعت نهاد که دیگر پیامبران در میان امّت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امّت خویش را بعد از خود سرگردان رها نکرده است ، بى آنکه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانه اى صریح و آشکار براى هدایتشان قرار داده باشد. محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نیز کتابى را که از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود، در میان شما نهاد؛ کتابى که احکام حلال و حرامش در آن بیان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود. معلوم داشته که چه کارهایى مباح است و چه کارهایى واجب یا حرام . خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست . مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را آشکار ساخته . هر مجملى را تفسیر کرده و گره هر مشکلى را گشوده است . و نیز چیزهایى است که براى دانستنش پیمان گرفته شده و چیزهایى است که به نادانستنش رخصت داده شده . احکامى است که در کتاب خدا به وجوب آن حکم شده و در سنت ، آن حکم نسخ گشته و احکامى است که در سنت ، به وجوب آن تاکید شده ولى در کتاب به ترکش رخصت داده شده و نیز اعمالى است که چون زمانش فراز آید، واجب و چون زمانش ‍ سپرى گردد، وجوبش زایل شود. و در باب امورى که ارتکاب آن گناه کبیره است و خدا به کیفر آن ، وعید آتش دوزخ داده و امورى که ارتکاب آن گناه صغیره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى که اندک آن هم پذیرفته آید و هر کس مخیر است که بیش از آن هم به جاى آورد.
و از این خطبه در ذکر حج :
خداوند، حج خانه خود را بر شما واجب گردانید و خانه خود را قبله گاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان که ستوران به آبشخور روى نهند و کبوتران به آشیانه پناه برند، بدان درآیند. خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف کنند. و از میان بندگان خود کسانى را برگزید تا صلاى دعوت او شنیدند و اجابت کردند و سخن حق تصدیق نمودند و در آنجا پاى نهادند که پیامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند که گرد عرشش طواف مى کنند و در این سودا که سرمایه شان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل کردند و تا به میعاد آمرزش او دست یابند بر یکدیگر پیشى جستند. خداوند، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و کعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فریضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت :((براى خدا حج آن خانه بر کسانى که قدرت رفتن به آن داشته باشند، واجب است و هر که راه کفر پیش گیرد بداند که خدا از جهانیان بى نیاز است )).

 -------------------------------------------------------------------------------

الْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِى لا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَ لا یُحْصِى نَعْماءَهُ الْعادُّونَ، وَ لا یُودِّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ، اَلَّذِى لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَ لا یَنالُهُ غَوْصُ الْفَطِنِ، اَلَّذِى لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ، وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ، فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقَدْرَتِهِ، وَ نَشَرَ الرِّیاحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدانَ اَرْضِهِ.
اَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ، وَ کَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمالُ الْتَصْدیقُ بِهِ تَوْحِیدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ، وَ کَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَهِ کُلِّ صِفَهٍ اَنَّها غَیْرُ الْمَوْصوفِ، وَ شَهادَهِ کُلِ مَوْصوفٍ اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ.
فَمَنْ وَصَفَ اَللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّاءهُ، وَ مَنْ جَزَّاهُ فَقَدْ جَهْلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اءشارَ اِلَیْهِ.
وَ مَنْ اءشارَ اِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ قالَ فِیمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قالَ عَلامَ؟ فَقَدْ اءخْلى مِنْهُ.
کائِنٌ لا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَمٍ، مَعَ کُلِّ شَى ء لا بِمُقارَنَهٍ، وَ غَیْرُ کُلِّ شَى ء لا بِمُزایَلَهٍ، فاعِلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَکاتِ وَ الآلَهِ، بَصِیرٌ اِذْ لا مَنْظورَ اِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ اِذْ لا سَکَنَ یَسْتَانِسُ بِهِ وَ لا یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ، اِنْشَاءَ الْخَلْقَ اِنْشاءً وَ اِبْتَدَاهُ ابْتِداءً، بِلا رَوِیَّهٍ اَجالَها. وَ لا تَجْرِبَهٍ اِسْتَفادَها، وَ لا حَرَکَهٍ اَحْدَثَها، وَ لا هَمامَهِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فیها، اءَحالَ الاَشْیاءَ لاَوْقاتِها، وَ لاَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفاتِها، وَ غَرَّزَ غَرائِزَها وَ اَلْزَمَها اَشْباحَها عالِما بِها قَبْلَ اِبْتِدائِها مُحِیطا بِحُدودِها وَ اِنْتِهائِها، عارِفا بِقَرائِنِها وَ اَحْنائِها.
ثُمَّ اِنْشاءَ سُبْحانَهُ فَتْقَ الاَجْواءِ وَ شَقَّ الاَرْجاءِ وَ سَکائِکَ الْهَواءِ، فَاءَجْرى فِیها ماءً مِتَلاطِما تَیّارُهُ، مَتَراکِما زَخّارُهُ، حَمَلَهُ عَلى مَتْنِ الرِّیحِ الْعاصِفَهِ، وَ الزَّعْزَعِ الْقاصِفَهِ، فَاءَمَرَها بِرَدِّهِ، وَ سَلَّطَها عَلى شَدِّهِ، وَ قَرَنَها الى حَدِّهِ، الْهَواءُ مِنْ تَحْتِها فَتِیْقٌ، وَ الْماءُ مِنْ فَوْقِها دَفِیقٌ، ثُمَّ اءَنْشَاءَ سُبْحانَهُ رِیْحا اِعْتَقَمَ مَهَبَّها وَ اءدامَ مُرَبَّها، وَ اءَعْصَفَ مَجْراها، وَ اءَبْعَدَ مُنْشاها، فَاءمَرَها بِتَصْفِیقِ الْماءِ الزَّخّارِ، وَ اِثارَهِ مَوْجِ الْبِحارِ.
فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ الْسِّقاءِ، وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَها بِالْفَضاءِ، تَرُدُّ اَوَّلَهُ عَلى آخِرِهِ، وَ ساجِیَهُ عَلى مائِرِهِ، حَتّى عَبَّ عُبابُهُ، وَرَمى بِالزَّبَدِ رُکامُهُ فَرَفَعَهُ فى هَواءٍ مُنْفَتِقٍ، وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ، فَسَوّى مِنْهُ سَبْعَ سَماواتٍ جَعَلَ سُفْلاهُنَّ مَوْجا مَکْفوفا وَ عُلْیاهُنَّ سَقْفا مَحْفوظا، وَ سَمُکا مَرْفوعا. بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُها، وَ لا دِسارٍ یَنْتَظِمُها، ثُمَّ زَیَّنَها بِزینَهٍ الْکَواکِبِ، وَ ضِیاءِ الثَّواقِبِ، وَ اءَجْرى فِیها سِراجا مُسْتَطِیرا، وَ قَمَرا مُنیرا، فى فَلَکٍ دائِرٍ، وَ سَقْفٍ سائِرٍ، وَ رَقِیمٍ مائِرٍ.
ثُمَّ فَتَقَ ما بَیْنَ السَّماواتِ الْعُلى ، فَمَلَاءَهُنَّ اءَطْوارا مِنْ مَلائِکَتِهِ، مِنْهُمْ سُجودٌ لا یَرْکَعونَ، وَ رُکوعٌ لا یَنْتَصِبُونَ، وَ صافُّونَ لا یَتَزایَلُونَ، وَ مُسَبِّحُونَ لا یَسْاءَمُونَ، لا یَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُیُونِ، وَ لا سَهْوُ الْعُقوُلِ، وَ لا فَتْرَهُ الاَبْدانِ، وَ لا غَفْلَهُ النِّسْیانِ، وَ مِنْهُم اُمَناءُ عَلى وَحْیِهِ، وَ اءلْسِنَهٌ الى رُسُلِهِ، وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضائِهِ وَ اءمرِهِ، وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَهُ لِعِبادِهِ، وَالسَّدَنَهُ لِاءَبْوابِ جِنانِهِ، وَ مِنْهُمُ الثّابِتَهُ فِى الاءرَضِینَ السُّفْلى اءقدامُهُمْ، وَالْمارِقَهُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْیا اءَعْناقُهُمْ، وَالْخارِجَهُ مِنَ الْاءقْطارِ اءرْکانُهُمْ، وَالْمُناسِبَهُ لِقَوائِم الْعَرْشِ اءکْتافُهُمْ، ناکِسَهٌ دُونَهُ اءَبْصارُهُمْ، مُتَلَفَّعُونَ تَحْتَهُ بِاءَجنِحَتِهِمْ، مَضْروبَهٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّهِ وَ اءَسْتارٌ الْقُدْرَهِ. لا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ، وَ لا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفاتِ الْمَصْنُوعِیْنَ، وَ لا یَحُدُّونَهُ بِالْاءَماکِنِ، وَ لا یُشِیروُنَ اِلَیْهِ بِالنَّظائِرِ.
مِنْها فِى صِفَهِ خَلْقِ آدَمَ عَلَیْهِالسَّلامُ:
ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْاءَرْضِ وَ سَهْلِها، وَ عَذْبِها وَ سَبَخِها، تُرْبَهً سَنَّها بِالْماءِ حَتّى خَلَصَتْ، وَ لا طَها بِالْبَلَّهِ حَتّى لَزُبَتْ، فَجَبَلَ مِنْها صُورَهً ذاتَ اءحْناءٍ وَ وُصُولٍ وَ اءعضاءٍ وَ فُصُولٍ. اءجْمَدَها حَتّى اسْتَمْسَکَتْ، وَ اءَصْلَدَها حَتّى صَلْصَلَتْ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَ اءَجَلٍ مَعْلُومٍ.
ثُمَّ نَفَخَ فِیها مِن رُوحِهِ فَمَثْلَتْ اِنْسانا ذا اءَذْهانٍ یُجِیلُها، وَ فِکْرٍ یَتَصَرَّفُ بِها، وَ جَوارِحِ یَخْتَدِمُها، وَ اءَدَواتٍ یُقَلَّبُها، وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالْاءَذْواقِ وَالْمَشامِّ وَالاَلْوانِ وَالْاءَجْناسِ، مَعْجُونا بِطِینَهِ الاَلْوانِ الْمُخْتَلِفَهِ، وَالْاءَشْباهِ الْمُؤ تَلِفَهِ، وَالاَضْدادِ الْمُتَعادِیَهِ وَالاَخْلاطِ الْمُتَبایِنَهِ، مِنَ الْحَرِّ وَالْبَرْدِ، وَالْبِلَّهِ وَالْجُمُودِ، وَالْمَساءَةِ وَالسُّرُورِ وَاسْتَاءْدَى اللّهُ سُبْحانَهُ الْمَلائِکَهَ وَدِیعَتَهُ لَدَیْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیَّتِهِ الَیْهِمْ، فِى الاَذْعانِ بِالسُّجودِ لَهُ وَالْخُشُوعِ لِتَکْرِمَتِهِ.
فَقالَ سُبْحانَهُ: (اِسْجِدُوا لِآدَم فَسَجَدوا الا اِبْلیسَ) اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّهُ وَ غَلَبَتْ عَلَیهِ الشِّقْوَهُ وَ تَعَزَّزَ بِخَلْقَهِ النّارِ، وَاسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصالِ، فَاءَعْطاهُ اللّ هُ النَّظَرَهَ اسْتِحْقاقا لِلسَّخْطَهِ وَاسْتِتْماما لِلْبَلیَّهِ، وَانْجازا لِلْعِدَهِ، فَقالَ: (اِنَّکَ مَنَ الْمُنْظَرینَ الى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعلوُمِ).
ثُمَّ اءَسْکَنَ سُبْحانَهُ آدَمَ دارا اءَرْغَدَ فِیها عِیشَتَهُ، وَ آمَنَ فِیها مَحَلَّتَهُ، وَ حَذَّرَهُ ابْلیسَ وَ عَداوَتَهُ، فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَهً عَلَیْهِ بِدارِ الْمُقامِ وَ مُرافَقَهِ الاَبْرارِ، فَباعَ الْیَقِینَ بِشَکِّهِ وَالْعَزِیمَهَ بِوَهْنِهِ. وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَ جَلاً، وَ بِالاَغْتِرارِ نَدَما، ثُمَّ بَسَطَ اللّ هُ سُبْحانَهُ لَهُ فِى تَوْبَتِهِ، وَ لَقّاهُ کَلِمَهَ رَحْمَتِهِ، وَ وَعَدَهُ الْمَردَّ اِلى جَنَّتِهِ. فَاءَهْبَطَهُ الى دارِ البَلِیَّهِ، وَ تَناسُلِ الذُّرِّیَّهِ.
وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اءَنْبِیاءَ اءَخَذَ عَلَى الْوَحى مِیثاقَهُمْ، وَ عَلى تَبْلیغِ الرِّسالَهِ اَمانَتَهُمْ، لَمّا بَدَّلَ اءَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَیْهِمْ فَجَهِلوا حَقَّهُ، وَ اتَّخِذوا الاَنْدادَ مَعَهُ، وَ اجْتَبالَتْهُمُ الشِّیاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ، فَبَعثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ الَیْهِمْ اءَنْبیاءَهُ لِیَسْتَاءْدُوهُمْ مِیْثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ، وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیاتِ الْمُقْدِرَهِ.
مِن سَقْفٍ فَوْقَهُم مَرْفُوعٍ، وَ مِهادٍ تَحْتَهُم مَوْضُوعٍ، وَ مَعایِشَ تُحْیِیهِمْ، وَ آجالٍ تُفْنِیهمْ، وَ اءَوْصابٍ تُهْرِمُهُمْ، وَ اءَحْداثٍ تَتابَعُ عَلَیْهِمْ، وَ لَمْ یُخْلِ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِی مُرْسَلٍ، اءَوْ کِتابٍ مُنْزَلٍ، اءوْ حُجَّهٍ لازِمَهٍ، اءوْ مَحَجَّهٍ قائِمَهٍ، رُسُلُ لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّهُ عَدَدِهِمْ، وَ لا کَثْرَهُ الْمُکَذَّبِینَ لَهُمْ، مِنْ سابِقٍ سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، اءَوْ غابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ.
عَلى ذلکَ نَسَلَتِ الْقُرونُ، وَ مَضَتِ الدُّهُورُ، وَ سَلَفَتِ الاَباءُ، وَ خَلَفَتِ الاَبْناءُ، الى اَنْ بَعثَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّدَا رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاِنْجازِ عِدَتِهِ، وَ تَمامِ نُبُوَتِهِ، مَاءخُوذا عَلى النَّبیِّینَ مِیْثاقُهُ، مَشْهُورَهً سِماتُهُ، کَرِیما مِیلادُهُ. وَ اءَهْلُ الاَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَهٌ، وَ اءَهْواءٌ مُنَتِشرَهٌ وَ طَرائِقُ مُتشَتِّتَهٌ، بَیْنَ مُشْبِّهٍ لِلّهِ بِخَلْقِهِ، اءوْ مُلْحِدٍ فِى اسْمِهِ اءَوْ مُشِیرٍ الى غَیْرِهِ، فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَهِ، وَ اءَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهالَهِ.
ثُمَّ اخْتارَ سُبْحانَهُ لِمُحمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِقاءَهُ، وَ رَضِىَ لَهُ ما عِنْدَهُ وَ اءَکْرَمَهُ عَنْ دارِ الدُّنْیا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مُقارَنَهِ الْبَلْوى . فَقَبَضَهُ الَیْهِ کَریما صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ خَلَّفَ فِیکُمْ ما خَلَّفَتِ الاَنْبِیاءُ فِى اُمَمِها اِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلا، بِغَیْرِ طَرِیق واضِحٍ، وَ لا عَلَمٍ قائِمٍ، کِتابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیِّنا حَلالَهُ وَ حَرامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ وَ ناسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزائِمَهُ، وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ، وَ عِبَرَهُ وَ اَمْثالَهُ، وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مَحْکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ.
مُفَسِّرا مُجْمَلَهُ وَ مُبَیِّنا غَوامِضَهُ، بَیْنَ مَاءخُوذٍ میثاقُ فِى عِلْمِهِ وَ مُوَسِّعٍ عَلَى الْعِبادِ فِى جَهْلِهِ، وَ بَیْنَ مُثْبَتٍ فِى الْکِتابِ فَرْضُهُ، وَ مَعْلُومٍ فِى السُّنَّهِ نَسْخُهُ، وَ واجِبٍ فِى السُّنَّهِ اءخْذُهُ، وَ مُرَخَّصٍ فِى الْکِتابِ تَرْکُهُ، وَ بَیْنَ واجِبٍ ، وَ زائِلٍ فِى مُسْتَقْبَلِهِ، وَ مُبایِنٌ بَیْنً مَحارِمِهِ مِنْ کَبیرٍ اءوْعَدَ عَلَیْهِ نیرانَهُ، اءَوْ صَغِیرٍ اءرْصَدَ لَهُ غُفْرانَهُ. وَ بَیْنَ مَقْبُولٍ فِى اءَدْناهُ مُوَسَّع فِى اءَقْصاهُ.
مِنْها فِى ذِکْرِ الْحَجِّ :
وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الَّذِى جَعَلَهُ قِبْلَهً لِلاءَنامِ یَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَنْعامِ وَ یَاءْلَهُونَ الَیْهِ وُلوهَ الْحَمامِ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَهً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعا اءَجابُوا الَیْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقوا کَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَواقِفَ اءَنْبِیائِهِ، وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطِیفِینَ بِعَرْشِهِ یُحْرِزُونَ الاَرْباحَ فِى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ. وَ یَتَبادَرونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالِى لِلاسْلامِ عَلَما وَ لِلْعائِذِینَ حَرَما، فَرَضَ حَجَّهُ وَ اَوْجَبَ حَقَّهُ وَ کَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَهُ فَقالَ سُبْحانَهُ: "وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىُّ عَنِ الْعالَمِین ".
۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۰:۴۹ ۰ نظر

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ ، وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ ، وَ اخْصُصْهُمْ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ سَلَامِکَ . 

خدایا رحمت فرست بر محمد بنده و پیغمبرت و خاندان پاکش و آنان را به بهترین رحمت و درود و برکت و سلام مخصوص گردان‏
 


وَ اخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَیَّ بِالْکَرَامَةِ لَدَیْکَ ، وَ الصَّلَاةِ مِنْکَ ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ . 


خدایا پدر و مادر مرا به کرامت نزد خود و درود از جانب خود مخصوص گردان اى ارحم الراحمین. 



اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَلْهِمْنِی عِلْمَ مَا یَجِبُ لَهُمَا عَلَیَّ إِلْهَاماً ، وَ اجْمَعْ لِی عِلْمَ ذَلِکَ کُلِّهِ تَمَاماً ، ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تُلْهِمُنِی مِنْهُ ، وَ وَفِّقْنِی لِلنُّفُوذِ فِیما تُبَصِّرُنِی مِنْ عِلْمِهِ حَتَّى لَا یَفُوتَنِی اسْتِعْمَالُ شَیْ‏ءٍ عَلَّمْتَنِیهِ ، وَ لَا تَثْقُلَ أَرْکَانِی عَنِ الْحَفُوفِ فِیما أَلْهَمْتَنِیهِ 


خدایا درود بر محمد و آل او فرست و در دل من انداز که تکالیف خود را درباره آنان بشناسم و وظائف خود را به کمال فراگیرم و توفیق ده تا آنچه مرا آموخته‏اى بکار بندم و آنچه به تعلیم تو دریافته‏ام انجام دهم چنانکه هیچ یک از دانسته‏هایم عمل ناکرده نماند و اعضاى من در آنچه آموخته ‏ام گرانى نکند. 



اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، کَمَا أَوْجَبْتَ لَنَا الْحَقَّ عَلَى الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ . 


خدایا درود فرست بر محمد و آل او چنانکه ما را به سبب او شرافت دادى و درود بر محمد و آل او فرست چنانکه به برکت او حقى براى ما بر گردن خلق ثابت فرمودى‏ 



اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَهَابُهُمَا هَیْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ ، وَ أَبِرَّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّؤُوفِ ، وَ اجْعَلْ طَاعَتِی لِوَالِدَیَّ وَ بِرِّی بِهِمَا أَقَرَّ لِعَیْنِی مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ ، وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِی مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَایَ هَوَاهُمَا ، وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَایَ رِضَاهُمَ وَ أَسْتَکْثِرَ بِرَّهُمَا بِی وَ اِنْ قَلَّ ، وَ أَسْتَقِلَّ بِرّی بِهِمَا وَ اِنْ کَثُرَ . 


خدایا چنان کن که هیبت پدر و مادر در دل من چون هیبت پادشاهى خودکام قرار گیرد اما من با آنها مانند مادر مهربان باشم. خدایا طاعت پدر و مادر و نیکى با آنها را براى من مطبوعتر گردان از خواب در دیده خسته و گواراتر از آب سرد در کام تشنه چنانکه خواهش دل آنها را بر خواهش دل خود مقدم دارم و پسند خاطر آنان را بر پسند خاطر خود بگزینم و نیکى آنها را درباره‏ى خود گرچه اندک باشد بسیار شمارم و نیکى خود را درباره‏ى آنها اگر چه بسیار باشد اندک بینم، 



اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی ، وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلَامِی ، وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِیکَتِی ، وَ اعْطِفْ عَلَیْهِمَا قَلْبِی ، وَ صَیِّرْنِی بِهِمَا رَفِیقاً ، وَ عَلَیْهِمَا شَفِیقاً .
 

خدایا آواز مرا پیش ایشان پست و سخن مرا با آنها خوش گردان و خوى مرا نرم کن و دل مرا بر آنها مهربان و مرا نسبت به آنها خوشرفتار و دلسوز گردان. 



اللَّهُمَّ اشْکُرْ لَهُمَا تَرْبِیَتِی ، وَ أَثِبْهُمَا عَلَى تَکْرِمَتِی ، وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّی فِی صِغَرِی . 


خدایا آنان را در ازاى پروریدن من جزاى نیکو ده و در مقابل عزیز داشتن من پاداش بزرگ مرحمت کن و چون مرا در خردى از آسیب و گزند نگاهداشتند تو نیز آنان را نگاهدارى کن. 



اللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًى ، أَوْ خَلَصَ إِلَیْهِمَا عَنِّی مِنْ مَکْرُوهٍ ، أَوْ ضَاعَ قِبَلِی لَهُمَا مِنْ حَقٍّ فَاجْعَلْهُ حِطَّةً لِذُنُوبِهِمَا ، وَ عُلُوّاً فِی دَرَجَاتِهِمَا ، وَ زِیَادَةً فِی حَسَنَاتِهِمَا ، یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ .
 

خدایا اگر آزارى از من بدانها رسید یا ناپسندى از من دیدند یا حقى از آنها پیش من ضایع شد آن را موجب ریزش گناهان و بلندى درجات اخروى و افزایش حسنات آنها قرار ده اى کسى که سیئات را به چندین برابر حسنات مبدل مى‏کنى. 



اللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّیَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ قَوْلٍ ، أَوْ أَسْرَفَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ فِعْلٍ ، أَوْ ضَیَّعَاهُ لِی مِنْ حَقٍّ ، أَوْ قَصَّرَا بِی عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا ، وَ جُدْتُ بِهِ عَلَیْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ فِی وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا ، فَإِنِّی لَا أَتَّهِمُهُمَا عَلَى نَفْسِی ، وَ لَا أَسْتَبْطِئُهُمَا فِی بِرّی ، وَ لَا أَکْرَهُ مَا تَوَلَّیَاهُ مِنْ أَمْرِی یَا رِبِّ . 


خدایا هر چه بر من تعدى کردند به گفتار تند و کردار ناپسند یا حقى از من ضایع کردند یا در وظیفه من کوتاهى نمودند از آنها درگذشتم و بخشیدم و از تو مى‏خواهم که تبعت آن را از آنها بردارى چون من رفتار آنان را درباره‏ى خود نیک شمرده‏ام احسان آنها را کامل شناخته‏ام و در کار من هر چه کردند ناخوش ندارم اى پروردگار من! 



فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَیَّ ، وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَیَّ ، وَ أَعْظَمُ مِنَّةً لَدَیَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ ، أَوْ أُجَازِیَهُمَا عَلَى مِثْلٍ ، أَیْنَ إِذاً یَا إِلَهِی طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِیَتِی وَ أَیْنَ شِدَّةُ تَعَبِهِمَا فِی حِرَاسَتِی وَ أَیْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَى أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَةِ عَلَیَّ 


حق آنها بر من واجبتر است و احسان آنها بیشتر و نعمت آنها بزرگتر از آنکه دادخواهى کنم و به مانند عمل آنها را مکافات دهم. اى خداى من! چه روزگار درازى که در پرورش من گذرانیدند و چه رنجهاى سخت که در نگاهدارى من کشیدند و چه اندازه بر خود تنگ گرفتند تا زندگى بر من فراخ باشد. 



هَیْهَاتَ مَا یَسْتَوْفِیَانِ مِنِّی حَقَّهُمَا ، وَ لَا أُدْرِکُ مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَهُمَا ، وَ لَا أَنَا بِقَاضٍ وَظِیفَةَ خِدْمَتِهِمَا ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعِنِّی یَا خَیْرَ مَنِ اسْتُعِینَ بِهِ ، وَ وَفِّقْنِی یَا أَهْدَى مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ ، وَ لَا تَجْعَلْنِی فِی أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلآْبَاءِ 
وَ الْأُمَّهَاتِ یَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ . 


هیهات که هر چه کنم حق آنها را ادا نکرده و تکلیف خود را درباره‏ى آنها انجام نتوانم داد و به وظیفه‏ى خویش در خدمت آنها عمل نتوانم کرد پس درود بر محمد و آل او فرست و مرا یارى کن اى بهترین کسى که خلق از وى یارى مى‏جویند و مرا توفیق ده اى راهنماتر کسى که از او هدایت مى‏طلبند. و مرا از آن گروه مگردان که با پدران و مادران بد رفتار بودند. روزى که هر کس کیفر کردار خویش بیند و بر کسى ستم نشود. 



اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ ، وَ اخْصُصْ أَبَوَیَّ بِأَفْضَلِ مَا خَصَصْتَ بِهِ آبَاءَ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُمَّهَاتِهِمْ ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ . 


خدایا درود بر محمد و خاندان و فرزندان او فرست و پدر و مادر مرا به بهترین اجر مخصوص کن که پدران و مادران بندگان مومنت را بدان تخصیص مى‏دهى اى ارحم الراحمین. 



اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی ، وَ فِی إِنىً مِنْ آنَاءِ لَیْلِی ، وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی . 


خدایا یاد آنها را پس از نمازها و در هیچ یک از اوقات شب و ساعات روز از خاطر من مبر. 



اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا ، وَ اغْفِرْ لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بِی مَغْفِرَةً حَتْماً ، وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِی لَهُمَا رِضىً عَزْماً ، وَ بَلِّغْهُمَا بِالْکَرَامَةِ مَوَاطِنَ السَّلَامَةِ . 


خدایا درود بر محمد و آل او فرست و مرا بیامرز چون درباره‏ى آنها دعاى خیر کردم و آنها را بیامرز چون درباره‏ى من نیکوئى نمودند و از آنها پیوسته خشنود باش به شفاعت من و به کرم خود بجاى امن و سلامت رسانشان‏ 



اللَّهُمَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لَهُمَا فَشَفِّعْهُمَا فِی ، وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لِی فَشَفِّعْنِی فِیهِمَا حَتَّى نَجْتَمِعَ بِرَأْفَتِکَ فِی دَارِ کَرَامَتِکَ وَ مَحَلِّ مَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ ، إنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ، وَ الْمَنِّ الْقَدیِمِ ، وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمیِنَ
 

و اگر آنها را پیش از این آمرزیده‏اى شفاعت آنان را درباره‏ى من بپذیر و اگر مرا پیش از این آمرزیده‏اى شفاعت مرا درباره‏ى آنها قبول کن تا به رحمت تو در سراى کرامت و جاى آمرزش و رحمت تو گرد آئیم که توئى صاحب فضل عظیم و نعمت قدیم و انت ارحم الراحمین.
تنفس
۲۳ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۷ ۰ نظر

اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَفْتَتِحُ الثَّنآءَ بِحَمْدِک، وَاَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَّنِک، وَاَیقَنْتُ اَنَّک اَنْتَ‏ اَرْحَمُ الرَّاحِمینَ فى‏ مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ، وَاَشَدُّ الْمُعاقِبینَ فى‏ مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَةِ، وَاَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرینَ فى‏ مَوْضِعِ الْکبْریآءِ وَالْعَظَمَةِ، اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لى‏ فى‏ دُعآئِک وَمَسْئَلَتِک، فَاسْمَعْ یا سَمیعُ‏ مِدْحَتى‏، وَاَجِبْ یا رَحیمُ دَعْوَتى‏، وَاَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتى‏، فَکمْ یآ اِلهى‏ مِنْ کرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَها، وَهُمُومٍ قَدْ کشَفْتَها، وَعَثْرَةٍ قَدْ اَقَلْتَها، وَرَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَها، وَحَلْقَةِ بَلاءٍ قَدْ فَککتَها، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لَمْ یتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً، وَلَمْ یکنْ لَهُ شَریک فى‏ الْمُلْک وَلَمْ یکنْ لَهُ وَلِىٌ‏ مِنَ الذُّلِّ، وَ کبِّرْهُ تَکبیراً، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ بِجَمیعِ مَحامِدِهِ کلِّهَا عَلى‏ جَمیعِ‏ نِعَمِهِ کلِّها، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لا مُضآدَّ لَهُ فى‏ مُلْکهِ، وَلا مُنازِعَ لَهُ فى‏ اَمْرِهِ، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لا شَریک لَهُ فى‏ خَلْقِهِ، وَلا شَبیهَ لَهُ فى‏ عَظَمَتِهِ، الْباسِطِ بِالْجُودِ یدَهُ، الَّذى‏ لا تَنْقُصُ خَزآئِنُهُ، وَلا تَزیدُهُ کثْرَةُ الْعَطآءِ اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الْفاشى‏ فِى الْخَلْقِ اَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ الظَّاهِرِ بِالْکرَمِ مَجْدُهُ، اِلاَّ جُوداً وَ کرَماً، اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْوَهَّابُ اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک قَلیلاً مِنْ‏ کثیرٍ مَعَ حاجَةٍ بى‏ اِلَیهِ عَظیمَةٍ، وَغِناک عَنْهُ قَدیمٌ وَ هُوَ عِنْدى‏ کثیرٌ، وَهُوَ عَلَیک سَهْلٌ یسیرٌ، اَللّهُمَّ اِنَّ عَفْوَک عَنْ ذَنْبى‏، وَتَجاوُزَک عَنْ‏ خَطیئَتى‏، وَصَفْحَک عَنْ ظُلْمى‏، وَسَِتْرَک عَلى‏ قَبیحِ عَمَلى‏، وَحِلْمَک‏ عَنْ کثیرِ جُرْمى‏ عِنْدَ ما کانَ مِنْ خَطأى‏ وَعَمْدى‏ اَطْمَعَنى‏ فى‏ اَنْ‏ اَسْئَلَک ما لا اَسْتَوْجِبُهُ مِنْک، الَّذى‏ رَزَقْتَنى‏ مِنْ رَحْمَتِک، وَاَرَیتَنى‏ مَنْ قُدْرَتِک، وَعَرَّفْتَنى‏ مِنْ اِجابَتِک، فَصِرْتُ اَدْعُوک آمِناً، وَاَسْئَلُک‏ مِسْتَأنِساً لا خآئِفاً وَلا وَجِلاً، مُدِلاًّ عَلَیک فیما قَصَدْتُ فیهِ اِلَیک، فَاِنْ اَبْطَاَ عَنّى‏ عَتَبْتُ بِجَهْلى‏ عَلَیک، وَلَعَلَّ الَّذى‏ اَبْطَاَعَنّى‏ هُوَ خَیرٌ لى‏ لِعِلْمِک بِعاقِبَةِ الْأُمُورِ، فَلَمْ اَرَ مَوْلاً کریماً اَصْبَرَ عَلى‏ عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْک‏ عَلَىَّ یا رَبِّ، اِنَّک تَدْعُونى‏ فَاُوَلّى‏ عَنْک، وَتَتَحَبَّبُ اِلَىَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَیک، وَتَتَوَدَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْک، کاَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَیک، فَلَمْ یمْنَعْک ذلِک‏ مِنَ الرَّحْمَةِ لى‏ وَالْأِحْسانِ اِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِک وَکرَمِک، فَارْحَمَ عَبْدَک الْجاهِلَ، وَجُدْ عَلَیهِ بِفَضْلِ اِحْسانِک، اِنَّک جَوادٌ کریمٌ‏ اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ مالِک الْمُلْک، مُجْرِى‏ الْفُلْک، مُسَخِّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الْأِصْباحِ، دَیانِ الدّینِ، رَبِّ الْعَالَمینَ، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ طُولِ اَناتِهِ فى‏ غَضَبِهِ، وَهُوَ قادِرٌ عَلى‏ ما یریدُ، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ خالِقِ الْخَلْقِ، باسِطِ الرِّزْقِ، فاِلقِ‏ اَلْأِصْباحِ، ذِى الْجَلالِ وَالْأِکرامِ، وَالْفَضْلِ وَالْأِنْعامِ، الَّذى‏ بَعُدَ فَلا یرى‏، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوى‏، تَبارَک وَتَعالى‏، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لَیسَ لَهُ‏ مُنازِ عٌ یعادِلُهُ، وَلا شَبیهٌ یشاکلُهُ، وَلا ظَهیرٌ یعاضِدُهُ، قَهَرَ بِعِزَّتِهِ‏ الْأَعِزَّآءَ، وَتَواضَعَ لِعَظَمَتِهِ الْعُظَمآءُ، فَبَلَغَ بِقُدْرَتِهِ ما یشآءُ، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ یجیبُنى‏ حینَ اُنادیهِ، وَیسْتُرُ عَلَىَّ کلَّ عُورَةٍ وَاَنَا اَعْصیهِ وَ یعَظِّمُ الْنِّعْمَةَ عَلَىَّ فَلا اُجازیهِ، فَکمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنیئَةٍ قَدْ اَعْطانى‏، وَعَظیمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ کفانى‏، وَبَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ اَرانى‏، فَاُثْنى‏ عَلَیهِ‏ حامِداً، وَاَذْکرُهُ مُسَبِّحاً، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لا یهْتَک حِجابُهُ وَلا یغْلَقُ‏ بابُهُ، وَلا یرَدُّ سآئِلُهُ، وَلا یخَیبُ آمِلُهُ، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ یؤْمِنُ الْخآئِفینَ، وَینَجِّى الصَّالِحینَ، وَیرْفَعُ‏الْمُسْتَضْعَفینَ، وَیضَعُ الْمُسْتَکبِرینَ، وَ یهْلِک مُلُوکاً وَیسْتَخْلِفُ آخَرینِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ قاِصمِ الجَّبارینَ، مُبیرِ الظَّالِمینَ، مُدْرِک الْهارِبینَ، نَکالِ الظَّالِمینَ، صَریخِ الْمُسْتَصْرِخینَ، مَوْضِع ِ حاجاتِ الطَّالِبینَ، مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنینَ، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ مِنْ‏ خَشْیتِهِ تَرْعَدُ السَّمآءُ وَ سُکانُها وَتَرْجُفُ الْأَرْضُ وَعُمَّارُها، وَتَمُوجُ الْبِحارُ وَمَنْ یسْبَحُ فى‏ غَمَراتِها، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ هَدانا لِهذا وَما کنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا اَنْ هَدانَا اللَّهُ، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ یخْلُقُ وَلَمْ یخْلَقْ، وَیرْزُقُ وَلا یرْزَقُ، وَیطْعِمُ وَلا یطْعَمُ، وَیمیتُ الْأَحیآءَ وَیحْیى‏ الْمَوْتى‏، وَهُوَ حَىٌّ لا یمُوتُ، بِیدِهِ الْخَیرُ، وَهُوَ عَلى‏ کلِّشَىْ‏ءٍ قَدیرٌ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ عَبْدِک وَرَسُولِک، وَاَمینِک وَصَفِیک‏ وَحَبیبِک، وَخِیرَتِک مَنْ خَلْقِک، وَحافِظِ سِرِّک، وَمُبَلِّغِ رِسالاتِک، اَفْضَلَ‏ وَاَحْسَنَ وَاَجْمَلَ، وَاَکمَلَ وَاَزْکى‏ وَاَنْمى‏، وَاَطْیبَ وَاَطْهَرَ وَاَسْنى‏، وَاَکثَرَ ما صَلَّیتَ وَبارَکتَ وَتَرَحَّمْتَ، وَتَحَنَّنْتَ وَسَلَّمْتَ عَلى‏ اَحَدٍ مِن عِبادِک، وَاَنْبِیآئِک وَرُسُلِک وَصِفْوَتِک، وَاَهْلِ الْکرامَةِ عَلَیک مِن‏ خَلْقِک، اَللّهُمَّ وَصَلِّ عَلى‏ عَلىٍّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَوَصِىِّ رَسوُلِ رَبِ‏ الْعالَمینَ، عَبْدِک وَوَلیک وَاَخى‏ رَسُولِک، وَحُجَّتِک عَلى‏ خَلْقِک، وَآیتِک الْکبْرى‏ وَالنَّبأِ الْعَظیمِ، وَصَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرَةِ، فاطِمَةَ سَیدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، وَصَلِّ عَلى‏ سِبْطَىِ الرَّحْمَةِ، وَاِمامَىِ الْهُدى‏، الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ، سَیدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَّنَةِ، وَصَلِّ عَلى‏ اَئِمَّةِ الْمُسْلِمینَ، عَلِىِّ بْنِ الْحُسَینِ، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ، وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، وَعَلِىِّ بْنِ مُوسى‏، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ، وَعَلِىِّ بْنِ‏ مُحَمَّدٍ، وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، وَالْخَلَفِ الْهادى‏ الْمَهْدِىِّ حُجَجِک عَلى‏ عِبادِک، وَاُمَنآئِک فى‏ بِلادِک، صَلَوةً کثیرَةً دآئِمَةً اَللّهُمَّ وَصَلِّ عَلى‏ وَلِىِّ اَمْرِک الْقآئِمِ الْمُؤَمَّلِ، وَالْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ، وَحُفَّهُ بِمَلائِکتِک‏ الْمُقَرَّبینَ، وَاَیدْهُ بِروُحِ الْقُدُسِ یا رَبَّ الْعالَمینَ، اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ‏ الدَّاعِىَ اِلى‏ کتابِک، وَالْقآئِمَ بِدینِک، اسْتَخْلِفْهُ فى‏ الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفْتَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِ، مَکنْ لَهُ دینَهُ الَّذِى ارْتَضَیتَهُ لَهُ، اَبْدِلْهُ مِنْ‏ بَعْدِ خَوْفِهِ اَمْناً، یعْبُدُک لا یشْرِک بِک شَیئاً، اَللّهُمَّ اَعِزَّهُ وَاَعْزِزْ بِهِ، وَانْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ، وَانْصُرْهُ نَصْراً عَزیزاً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً یسیراً، وَاجْعَلْ لَهُ مِنْ لَدُنْک سُلْطاناً نَصیراً، اَللّهُمَّ اَظْهِرْ بِهِ دینَک وَسُنَّةَ نَبِیک، حَتّى‏ لا یسْتَخْفِىَ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ‏الْحَقِّ مَخافَةَ اَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ، اَللّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ اِلَیک فى‏ دَوْلَةٍ کریمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْأِسْلامَ وَاَهْلَهُ، وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ، وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ‏الدُّعاةِ اِلى‏ طاعَتِک، وَالْقادَةِ اِلى‏ سَبیلِک، وَتَرْزُقُنا بِها کرامَةَ الدُّنْیا وَالْاخِرَةِ، اَللّهُمَّ ما عَرَّفْتَنا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْناهُ وَما قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ، اَللّهُمَّ الْمُمْ بِهِ‏ شَعَثَنا، وَاشْعَبْ بِهِ صَدْعَنا وَارْتُقْ بِهِ فَتْقَنا، وَکثِّرْبِهِ قِلَّتَنا، وَاَعْزِزْ بِهِ‏ ذِلَّتَنا، وَاَغْنِ بِهِ عآئِلَنا، وَاقْضِ بِهِ عَنْ مَُغْرَمِنا، وَاجْبُرْبِهِ فَقْرَنا، وَسُدَّ بِهِ‏ خَلَّتَنا، وَیسِّرْ بِهِ عُسْرَنا، وَبَیضْ بِهِ وُجُوهَنا، وَفُک بِهِ اَسْرَنا، وَاَنْجِحْ بِهِ‏ طَلِبَتَنا وَاَنْجِزْ بِهِ مَواعیدَنا، وَاسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنا، وَاَعْطِنا بِهِ سُؤْلَنا، وَبَلِّغْنا بِهِ مِنَ الدُّنْیا وَالْاخِرَةِ آمالَنا، وَاَعْطِنا بِهِ فُوْقَ رَغْبَتِنا، یا خَیرَ الْمَسْئُولینَ وَاَوْسَعَ الْمُعْطینَ، اِشْفِ بِهِ صُدُورَنا، وَاَذْهِبْ بِهِ غَیظَ قُلُوبِنا، وَاهْدِنا بِهِ لِمَا اخْتُلِفَ فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِک، اِنَّک تَهْدى‏ مَنْ‏ تَشآءُ اِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ، وَانْصُرْنا بِهِ عَلى‏ عَدُوِّک وَعَدُوِّنآ، اِلهَ‏ الْحَقِّ آمینَ، اَللّهُمَّ اِنَّا نَشْکوُ اِلَیک فَقْدَ نَبِینا صَلَواتُک عَلَیهِ وَالِهِ، وَغَیبَةَ وَلِینا، وَکثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَینا، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاَعِنَّا عَلى‏ ذلِک بِفَتْحٍ مِنْک‏ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَکشِفُهُ، وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَرَحْمَةٍ مِنْک تَجَلِّلُناها، وَعافِیةٍ مِنْک تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.

خدایا من ستایش‏ را بوسیله حمد تو مى‏گشایم و تویى که به نعمت‏بخشى خود بندگان را به درستى وادارى و یقین دارم که براستى تو مهربانترین مهربانانى اما در جاى گذشت و مهربانى ولى سخت‏ترین کیفرکننده‏اى در جاى شکنجه و انتقام و بزرگترین جبارانى در جاى بزرگى و عظمت خدایا تو به من اجازه دادى در این که بخوانمت و از تو درخواست کنم پس اى خداى شنوا مدح و ثنایم را بشنو و پاسخ ده اى مهربان خواسته‏ام را و نادیده‏گیر اى آمرزنده لغزشم را اى‏ معبود من چه بسیار گرفتارى که برطرف کردى و چه بسیار اندوه که زدودى و لغزشها که چشم پوشیدى‏ و مهر و رحمت که گستردى و زنجیر بلا که از هم باز کردى ستایش خاص خدایى است که نگیرد همسرى و نه فرزندى و نیست برایش شریکى در فرمانروایى و نیست برایش یاورى‏ از خوارى و به کمال بزرگى او را یاد کن ستایش خداى را به همه ستودگیهایش یکسر بر همه ‏نعمتهایش یکسر ستایش براى خدایى است که ضد و دشمنى در پادشاهى او و ستیزه‏جویى در فرمانش نیست ستایش خدایى را است که شریکى در خلقتش ندارد و شبیهى در عظمت او نیست‏ ستایش خاص خدایى است که هویدا است در میان خلق کارش و ستایشش و آشکار است به بزرگوارى شوکتش‏ و گشاده است دستش آنکه نقصان نپذیرد خزینه‏هایش و نیفزایدش بسیارى عطا مگر جود و بزرگوارى براستى که او عزیز و بسیار بخشنده است خدایا از تو خواهم اندکى از بسیار با اینکه نیازمندیم بدان بزرگ است و بى‏نیازى تو از آن قدیم و ازلى است و آن درخواست پیش من بسیار ولى در نزد تو اندک و آسان است خدایا براستى گذشت تو از گناهم و چشم‏پوشیت از خطایم و نادیده گیریت از ستمم و پرده‏پوشیت بر کار زشتم و بردباریت‏ در برابر جنایت و جرم بسیارم که به خطا یا از روى تعمد کردم مرا به طمع انداخت تا از تو درخواست کنم چیزى را که مستحق آن نیستم، درخواست کنم آنچه را که از رحمتت روزى من کردى و از قدرتت به من نمایاندى و از اجابت دعایت به من شناساندى و این سبب شد که من از روى اطمینان تو را بخوانم‏ و با تو انس گرفته بدون ترس و واهمه از تو حاجت بخواهم و تازه در مطلوب و مقصود خود با ناز و عشوه به درگاهت آیم‏ و اگر حاجتم دیر برآید بواسطه نادانیم بر تو اعتراض کنم در صورتى که شاید دیر کردن آن براى من بهتر باشد زیرا تو داناى به سرانجام کارها هستى و از اینرو من ندیدم مولاى بزرگوارى را که بر بنده پست خود شکیباتر از تو باشد بر من اى پروردگارم تو مرا مى‏خوانى ولى من از تو رومى‏گردانم و تو به من دوستى مى‏کنى ولى من با تودشمنى مى‏کنم و تو به من محبت کنى و من نپذیرم گویا من منتى بر تو دارم و باز این احوال بازندارد تو را از مهر به من و و احسان بر من و بزرگواریت نسبت به من از روى بخشندگى و بزرگواریت‏ پس بر بنده نادانت رحم کن و از زیادى احسانت بر او ببخش که براستى تو بخشنده و بزرگوارى‏ ستایش خاص خدا است که مالک سلطنت و روان کننده کشتى (وجود) و مسخرکننده بادها و شکافنده سپیده صبح‏ و حکمفرماى روز جزا و پروردگار جهانیان است ستایش خداى‏را است که بردباریش پس از دانستن و ستایش‏ براى خدا است بر گذشتش با اینکه نیرومند است و ستایش براى خدا است بر زیادى تحمل و بردباریش در عین خشم‏ او با اینکه او بر هرچه بخواهد تواناست ستایش خداى‏را است که آفریننده خلق و گسترنده روزى و شکافنده‏ صبح صاحب جلال و بزرگوارى و فضل و نعمت‏بخشى آنکه دور است پس‏ دیده نشود و نزدیک است که مطلع از گفتگوهاى سرى است برتر و والا است ستایش خدایى را که نیست براى او ستیزه‏جویى که با او برابرى کند و نه شبیهى که هم‏شکل او باشد و نه پشتیبانى که کمکش کند به عزت خویش‏ چیره دستان را مقهور ساخته و در مقابل عظمتش بزرگان فروتنى کرده پس بوسیله نیرویش بهرجا که خواهد رسیده ستایش خدایى را که پاسخم دهد هرگاه بخوانمش و بپوشاند بر من هر زشتى را و من نافرمانیش کنم و بزرگ گرداند بر من نعمتش را ولى من پاداشش ندهم پس چه بسیار بخششهاى جانبخشى که به من عطا فرمود و چه پیش آمدهاى بزرگ و هولناکى را که از من دور کرد و چه خوشیهاى شگفت‏انگیزى که به من نمایاند او را ستایش کنان ثنا گویم و تسبیح گویان یادش کنم ستایش خاص خدایى است که پرده‏اش دریده نشود و در خانه‏اش‏ بسته نگردد و خواهنده‏اش رد نشود و آرزومندش نومید نگردد ستایش خاص خدایى است که هراسناکان را امان بخشد و شایستگان‏را نجات دهد و ناتوان شمردگان‏را بلند کند و گردنکشان‏را زبون کند و شاهان را نابود کند و به جایشان دسته دیگرى نشاند ستایش خداى‏را در هم‏شکننده سرکشان و نابودکننده‏ ستمکاران دریابنده گریختگان کیفردهنده ظالمان فریادرس فریادخواهان‏ جایگاه حاجتهاى جویندگان تکیه‏گاه مؤمنان ستایش خدایى را است که‏ از ترس او آسمان و ساکنانش غرش کنند و زمین و آباد کنندگانش بر خود بلرزند و دریاها و آنانکه در قعر آنها شناورى کنند به جنبش و موج درآید ستایش خاص خدایى است که ما را به این (دین) هدایت فرمود و اگر او ما را هدایت نکرده بود ما بدان هدایت نمى‏شدیم ستایش خدایى را است که آفرید و خود آفریده نشده‏ روزى دهد و کسى او را روزى ندهد و بخوراند و خود بى‏نیاز از خوراک است و بمیراند زندگان را و زنده کند مردگان‏را و او است زنده‏اى که نمیرد هرچه خیر است به‏دست او است و او براى هرچیز توانا است‏ خدایا درود فرست بر محمد بنده‏ات و پیامبرت و امین بر وحیت و پسندیده‏ات‏ و حبیبت و برگزیده‏ات از میان خلق و نگهدار رازت و رساننده پیامهایت برترین درود و بهترین و زیباترین و کاملترین و پاکیزه‏ترین و پررشدترین و خوشترین و پاکترین و بلندترین‏ و بیشترین درودى که فرستادى و برکتى که دادى و ترحمى که کردى و عطوفتى که ورزیدى و تحیتى‏که فرستادى بر هر یکى‏ از بندگانت و پیمبرانت و رسولانت و برگزیدگانت و گرامیان تو از میان‏ خلقت خدایا و درود فرست بر على امیر مؤمنان و وصى فرستاده پروردگار جهانیان بنده تو و ولى تو و برادر پیامبر تو و حجت تو بر خلقت‏ و نشانه بزرگت و نبأ عظیم (آن خبر بزرگ) و درود فرست بر صدیقه طاهره فاطمه (زهرا) بانوى زنان جهانیان و درود فرست بر دو سبط (پیامبر) رحمت و دو پیشواى هدایت‏ حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل‏بهشت و درود فرست بر پیشوایان‏ مسلمانان على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على‏ بن محمد و حسن بن على و یادگار شایسته و راهنمایش حضرت مهدى که اینها حجتهاى تو بر بندگانت هستند و امینهاى تو در شهرها و بلاد تواند درودى فرست که بسیار و همیشگى باشد خدایا و بالخصوص درود فرست‏ برسرپرست دستورت آن امام‏قائم که مایه امید است وآن عدل ودادى که همه چشم‏براهش هستند و فراگیر او را به فرشتگان‏ مقربت حلقه‏وار و به روح القدس یاریش کن اى پروردگار جهانیان خدایا (وسائل آمدنش را) آماده کن‏ تا او به کتابت دعوت کند و به دین تو قیام کند و او را روى زمین جایگزین گردان چنانچه‏ جایگزین کردى آنانکه پیش از او بودند و آن دینى را که برایش پسندیده‏اى بدست او پابرجا کن و پس از ترس و خوفى که داشته آسایش خاطرى به او بده که با کمال خلوص تو را پرستش کند خدایا عزیزش گردان و دیگران را به او عزیز کن‏ یاریش کن و بوسیله او دیگران را یارى کن و بطور پیروزمندانه‏اى او را یارى کن و گشایش آسانى‏ بهره‏اش کن و قرار ده برایش از نزد خود حکومتى نصرت‏آور خدایا بدو دین خود و روش‏ پیامبرت را آشکار ساز بطورى که چیزى از امور حقه نماند که ناچار باشد از ترس مردم پنهانش کند خدایا ما با تضرع و زارى به درگاهت از تو خواستاریم دولتى گرامى را که به‏وسیله آن اسلام و مسلمین‏ را عزت بخشى و نفاق و منافقین را منکوب سازى و ما را در آن دولت از زمره خوانندگان مردم بسوى اطاعت تو و از برندگان بسوى راه خود قرارمان دهى و بدان وسیله بزرگوارى دنیا و آخرت را نصیب ما گرداندى خدایا آنچه را که از حق به‏ما شناسانده‏اى تاب تحملش را نیز به ما بده و آنچه را که از رسیدن بدان کوتاه آمدیم تو ما را بدان برسان خدایا بدان‏حضرت پراکندگیمان را برطرف کن و گسیختگیمان‏را دور کن و پریشانى ما را بدو پیوست کن و کمى ما را بدو زیاد کن‏ وخوارى ما را بدو عزت بخش و ندارى ما را بدو توانگرى بخش و بدهى ما را بوسیله‏اش بپرداز و فقر ما را بدو جبران کن‏ و شکاف و تفرقه ما را بدو برطرف کن و سختى ما را بدو آسان کن و چهره‏هاى ما را بدو سفید گردان و گرفتاران ما را بدو آزاد کن و خواسته‏هاى ما را بدو روا کن و وعده‏هاى ما را به او تحقق بخش و دعاى ما را بدو مستجاب کن وخواهشهاى ما را بوسیله او عطا کن و بوسیله او ما را به آرزوهاى دنیا و آخرت برسان و بوسیله او بیش از آنچه ما خواهانیم به ما بده اى‏بهترین‏ درخواست‏شدگان و دست‏بازترین عطاکنندگان سینه‏هاى ما را با ظهورش شفا بخش و بوسیله او عقده‏ دلهاى ما را برطرف کن و بدو ما را بدان حقى که مورد اختلاف است به اذن خود راهنمایى کن که براستى تو هرکه‏ را بخواهى به راه راست هدایت فرمایى و بدست او ما را بر دشمنانت و دشمنان ما نصرت ده اى معبود برحق - آمین - خدایا ما به تو شکایت کنیم از نبودن پیامبرمان که درودهاى تو بر او و آلش باد و از غیبت مولایمان و از بسیارى دشمنان و کمى افرادمان و از سختى آشوبها و از کمک دادن اوضاع‏ زمانه به زیان ما پس درود فرست بر محمد و آلش و کمک‏ده ما را بر این اوضاع به گشایش‏ فورى از طرف خود و برطرف کردن رنج وناراحتى و یارى با عزت و ظاهر ساختن سلطنت حقه و رحمتى‏ از جانب تو که ما را فراگیرد و تندرستى از طرف تو که ما را بپوشاند به رحمتت اى مهربانترین مهربانان‏**

تنفس
۱۸ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۲ ۰ نظر

وکان من دعآئه علیه السلام إذا عرضت له مهمة، أو نزلت به ملمة، وعند الکرب 
یا من تحل به عقد المکاره ویا من یفثأ به حد الشدآئد ویا من یلتمس منه المخرج إلى روح الفرج ذلت لقدرتک الصعاب وتسببت بلطفک الاسباب وجرى بقدرتک القضآء ومضت على إرادتک الاشیآء فهی بمشیتک دون قولک مؤتمرة وبإرادتک دون نهیک منزجرة أنت المدعو للمهمات وأنت المفزع فی الملمات لا یندفع منهآ إلا ما دفعت ولا ینکشف منهآ إلا ما کشفت وقد نزل بی یا رب ما قد تکأدنی ثقله وألم بی ما قد بهظنی حمله وبقدرتک أوردته علی وبسلطانک وجهته إلی فلا مصدر لمآ أوردت ولا صارف لما وجهت ولا فاتح لمآ أغلقت ولا مغلق لما فتحت ولا میسر لما عسرت ولا ناصر لمن خذلت فصل على محمد وآله وافتح لی یا رب باب الفرج بطولک واکسر عنی سلطان الهم بحولک وأنلنی حسن النظر فیما شکوت وأذقنی حلاوة الصنع فیما سألت وهب لی من لدنک رحمةً وفرجاً هنیئاً واجعل لی من عندک مخرجاً وحیاً ولا تشغلنی بالاهتمام عن تعاهد فروضک واستعمال سنتک فقد ضقت لما نزل بی یا رب ذرعاً وامتلات بحمل ما حدث علی هماً وأنت القادر على کشف ما منیت به ودفع ما وقعت فیه فافعل بی ذلک وإن لم أستوجبه منک یا ذا العرش العظیم
ترجمه
دعا به وقت اندوه 

اى کسى که گره هر سختى به دست تو گشوده شود، و اى که تندى شدائد به عنایتت مىشکند، اى که راه بیرون شدن از تنگى و رفتن به سوى آسایش از تو خواسته شود، دشواریها به لطف تو آسان گردد، و وسائل زندگى و اسباب حیات به رحمت تو فراهم آید، و قضا به قدرتت جریان گیرد، و همه چیز به اراده تو روان شود، تنها به خواست تو بى آنکه فرمان دهى همه چیز فرمان برد، و هر چیز محض اراده‏ات بى آنکه نهى کنى از کار بایستد، در تمام دشواریها تو را مىخوانند، و در بلیات و گرفتاریها به تو پناه جویند، غیر از بلایى که تو دفع کنى بلایى برطرف نگردد، و گرهى نگشاید مگر تواَش بگشایى، الهى، بلایى بر من فرود آمده که سختى و ثقل آن مرا درهم شکسته، و گرفتاریهایى بر من حمله ور شده که تحمّلش براى من دشوار است، و آن را تو از باب قدرتت بر من وارد کرده‏اى، و به اقتدار خود متوجه من نموده‏اى، اله من، چیزى را که تو آورده‏اى کسى نبرد، و آنچه تو فرستاده‏اى دیگرى بازنگرداند، و بسته تو را کسى نگشاید و چیزى را که تو بگشایى دیگرى نبندد، و آنچه را تو دشوار نموده‏اى کسى آسان نکند، و آن را که تو ذلیل کرده‏اى یاورى نباشد، پس بر محمد و آلش درود فرست، و به رحمتت - الها - درِ آسایش را به رویم باز کن، و به قدرتت صولت سلطان غم را در میدان حیات من بشکن، و مرا در موردى که از آن شکوه دارم به عنایت و احسانت کامیاب کن، و به درخواست من شیرینى اجابت بچشان، و از سوى خودت رحمت و گشایشى دلخواه نصیبم فرما، و برایم نجات و خلاصى سریع از گرفتاریها مقرّر کن، و مرا به خاطر چیرگى غم از رعایت واجبات و به کار بستن مستحبات خود بازمدار، چرا که من به سبب آنچه به سرم آمده بى تاب و توان شده، و قلبم از تحمل آنچه در زندگیم رخ نموده لبریز از اندوه گشته، و تو به رفع گرفتاریهایم و دفع آنچه در آن درافتاده‏ام توانایى، پس قدرتت را درباره من به کار بر گرچه از جانب تو مستحق آن نیستم، اى صاحب عرش عظیم، و دارنده نعمت با کرامت، که تو بر تمام این امور توانایى. اى مهربانترین مهربانان، اى پروردگار عالمیان دعایم را به اجابت برسان.

تنفس
۱۶ تیر ۹۲ ، ۰۹:۳۶ ۱ نظر

اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم

عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ

از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلى اللّه علیه

وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى

و آله ، جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در

بَعْضِ الاَْیّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ

بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود:

 اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ

من در بدنم سستى و ضعفى درک مى کنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف

 فَقَالَ یا فاطِمَةُ ایتینى بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ

فرمود: اى فاطمه بیاور برایم کساء یمانى را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانى را برایش آوردم

 الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلاَْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ

و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید همانند ماه

 فى لَیْلَةِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ

شب چهارده پس ساعتى نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و

اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنى

گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور دیده ام

وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ

و میوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى

 جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ

جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن بطرف

نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

کساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آیا به من اذن مى دهى

اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا

که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى

صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَما کانَتْ

صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت

اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ

ساعتى نگذشت که فرزندم حسین وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر

فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ

گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم فرمود:

لى یا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ

مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى جدم رسول

اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ

خدا (ص)است  گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند

فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ

حسین نزدیک کساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام

عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ

بر تو اى کسى که خدا او را برگزید آیا به من اذن مى دهى که داخل شوم با شما در زیر کساء

فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز با

مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ

آن دو در زیر کساء وارد شد در این هنگام ابوالحسن على بن ابیطالب وارد شد

وَقالَالسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا

و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا

الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً

الحسن و اى امیر مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى کنم

طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ

گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى این او است که

وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ

با دو فرزندت در زیر کساء هستند پس على نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو

یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ

اى رسول خدا آیا اذن مى دهى که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو

 السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ

باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار من به تو اذن دادم

فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْکِساَّءِ ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ

پس على نیز وارد در زیر کساء شد، در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام

عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ

بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آیا به من هم اذن مى دهى که با شما در زیر کساء باشم ؟

قالَ وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نیز به زیر

الْکِساَّءِ فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ

کساء رفتم ، و چون همگى در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا

بِطَرَفَىِ الْکِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ

دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا

هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى وَخ اَّصَّتى وَح اَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى

اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است

یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ

مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد

وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ

و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنى کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد اینان

مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ

از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهاى خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت

وَرِضْوانَکَ عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً

و خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدى را و پاکیزه شان کن بخوبى

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکَتى وَی ا سُکّ انَ سَم و اتى اِنّى ما خَلَقْتُ

پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساکنان آسمانهایم براستى که من نیافریدم

سَماَّءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیَّئَةً وَلا

آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه

فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ

فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر بخاطر دوستى این

الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ

پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا کیانند

تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ

در زیر کساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند:

هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا به من هماذن مى دهى

اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِکُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ

که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم

فَهَبَطَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ

پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ

الاَْعْلى یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّةِ وَالاِْکْرامِ وَیَقُولُ لَکَ

اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و مى فرماید:

وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا

به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه

قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَةً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا

ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در

فُلْکاً یَسْرى اِلاّ لاَِجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ

جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نیز اذن داده است که با شما

 فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا

در زیر کساء باشم پس آیا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى

اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ

امین وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیر

الْکِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْکُمْ یَقُولُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ

کساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى کرده و مى فرماید: ((حقیقت این است که خدا مى خواهد

لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى

پلیدى (و ناپاکى ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگى کامل )) على علیه السلامبه پدرم گفت :

یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ

اى رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتى (و چه شرافتى ) نزد

اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً

خدا دارد؟ پیغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )

ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ

برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از

شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَةُ

شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان

وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا

و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، على (که این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما

 وَرَبِّ الْکَعْبَةِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً

رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند، دوباره پیغمبر فرمود: اى على سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت

وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ

برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل

اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ

مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد جز

وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ

آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهى باشد جز آنکه

وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ

خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین

شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْکَعْبَة



  اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم  

 واحشرنا معهم و لعن اعدائهم اجمعین  


تنفس
۱۵ تیر ۹۲ ، ۱۳:۱۸ ۰ نظر


نرم افزار موبایل تفسیر المیزان برای موبایل 

سازگار با گوشی های لمسی

اینجا کلیک کن برای دانلود


تنفس
۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۵:۰۷ ۰ نظر